اگر صبح ِ زود دخترکی رو دیدید که توی این هوا با شلوار ورزشی، مانتو، مقنعه و یک هدفون ِ صورتی در حال ِ دویدن هست بدونید که اون منم! :)) امروز دوی ِ استقامت رو به 9 دقیقه رسوندم و خوشحاااااالم ,^^)
اون روز داشتم دفترچه خاطراتم رو میخوندم رسیدم به نوشتههای سال ِ گذشته قبل از تولدم.. تصمیماتی که برای سال جدید گرفته بودم و خواسته هایی که داشتم... با تعجب متوجه شدم که از اون موقع تا حالا به هر 4 موردی که نوشته بودم رسیدهام!! البته زبان هنوز نیمه کار مونده و 1 ماه و 27 روز وقت دارم که زبان رو هم به سکوی ِ مورد نظر برسونم.
+ یکی از موارد همین ورزش کردن بود.. عضلات م ضعیف شده بود و این خمودگی ِ جسمانی برام گرون تمام میشد! نوشته بودم امیدوارم امسال بتونی صبحها ورزش کنی و بعد با یک نون ِ تازه به خونه برگردی. اون روز که نون به دست وارد شدم و بقیه رو برای صبحانه بیدار کردم دیدم تصویر ِ ذهنیم به واقعیت تبدیل شده.
+ مورد بعدی داشتن برنامهی روزانه تقریباً مدون و منظم بود. اون هم داره به جاهای ِ خوبی میرسه. ادامهی این پست.
برنامه ی قبلی. [دویدن و زبان توی حلق ِ خودم :)) :| درس رو زیاد نگرانش نیستم چون جی5 که می خونم 70% درسی ِ. از فیلم و کتاب هم به نسبت راضیم.]
این هم برنامهی فعلی. سعی کردم از کیفیت به کمیت تغییر وضعیت بدم. البته یه چند روزی طول کشید که بتونم باهاش ارتباط برقرار کنم و حواسم به زمان باشه.
پ.ن. صبحانهی دیرهنگام، بفرمائید سیب زمینی ِ سرخ کرده. داغ ِ داغ! :))
![](http://s3.picofile.com/file/8221608468/20151108_104550.jpg)
خانهی ما