جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است



Goblin , 2016

این خنده ی آدم هاییه که تک تکشون به بمبست رسیده بودن. هرکدوم به نوعی. سمت راستی به خاطر انجام گناه کبیره ای تبدیل به فرشته ی مرگ شده بود که روح آدم ها رو به دنیای ِ دیگه ای هدایت می کنن و در این بین حتی اجازه ی خندیدن ندارن! جایی بین مرگ و زندگی گیر افتاده بود که قدر زندگی رو بدونه. وسطی عروس ِ جنی که سرنوشتش این بود که با فدا کردن عشقش او رو به آرامش ابدی برسونه در صورتیکه اگر بخواد عشقش رو نگه داره خودش محکوم به مرگ میشه. و سومی جنگجویی بود که برای وفاداری به پادشاهش با شمشیرش جون افراد بی گناه و گناهکار زیادی رو گرفته بود و در نهایت سرنوشتش مردن بوسیله ی شمشیر خودش بدست پادشاه بود. عمر ِ نامیرایی که بهش داده شد حکم پاداش و مجازات رو با هم داشت. او وارد عذاب چند صد ساله ای شد که مرگ تمام عزیزانش رو به چشم ببینه و با خاطرات قدیمیش روزگار بگذرونه تا وقتی که..
 

+ داستان قشنگی داره اما کارگردانی به نسبت ضعیف تر عمل کرده. مرسی آقای گونگ یو و  لی دونگ ووک که اینطور خوب نقش آدم های خسته از سرنوشت رو بازی کردید.

 

پ.ن. راستش اینه که از گفتن حرف های تکراری خسته شدم. فکر کنم وقتشه که وارد مرحله ی جدیدی بشم، تجربیات جدیدی کسب کنم و حرف های جدیدی بزنم. اما چه طوریش رو نمی دونم فقط می دونم که می خوام و باید!
 

۱ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۲۰
ZaR

وقتی شروع به دیدن کردم و داستان کمی جلو رفت با خودم گفتم"یه داستان تکراری دیگه! ای کاش زودتر تمام شه." همون خط داستانی همیشگی رو داره، اما در ریز جزئیات تفاوت های ظریفی رو می تونی کشف کنی که باعث تمایزش بشه. مثلاً شخصیت «مائووی» چقدر به نظرم مسخره اومد! یک نیمه انسان نیمه خدای دَم دستی. اما دقیقاً وجه تمایزش با بقیه در همین نکته ست، در دنیای ِ واقعی قهرمان های حقیقی همین قدر مسخره و سحطی هستن، در ظاهر. به عبارتی عادی هستن، حرف می زنن، می خوابن، می خورن اما در واقع مثل ما نیستن! چیزی هست که دیده نمیشه، خیلی خیلی باید به عمق رفت و دنبالش گشت تا بتونی کشفشون کنی. دقیقاً مثل قهرمان بازی ِ افراد عادی در زندگی های عادی.

 

+ در لحظه های تاریک ِ تنهایی که ناامیدی بهت چیزه می شه و آماده ای تصمیمی در لحظه بگیری، یکی باید باشه که با چهره ی نورانیش برات بخونه حتی اگر ماهیت جسمانی نداشته باشه:

دختری رو می شناسم که اهل یک جزیره ست،
اون دختر از مردمش جدا شده
عاشق دریا و مردمشه
اون باعث افتخار کل خانواده اش شده
بعضی وقت ها به نظر می رسه دنیا بر علیه توئه
ممکنه سفر زخم هایی برات به یادگار بذاره
ولی زخم ها خوب می شن..
جایگاهت رو مشخص کن
آدم هایی که دوستشون داری تو رو تغییر می دن
چیزهایی که یاد گرفتی تو رو راهنمایی می کنن
و هیچ چیز نمی تونه صدای آرومی که هنوز درونته رو ساکت کنه
و وقتی اون صدا شروع می کنه به نجوا کردن
"موآنا راه درازی رو اومدی"
موآنا گوش کن، آیا می دونی کی هستی؟
[ کلیک]
 
چرا خودم برای خودم تکرار نکنم "زهرا خانوم.. راه درازی رو اومدی.. آیا می دونی واقعاً کی هستی؟ چه چیزایی رو پشت سر گذاشتی؟ تنهای ِ تنهای ِ تنها.."
در جواب بشنوم" فکر می کردی تنهای ِ تنهایی اما هیــچوقت تنها نبودی و نخواهی بود. در گذشته نمی دیدیشون اما حالا می تونی ببینی." بعد من هم مثل موآنا که شروع کرد به خوندن شروع کنم به گشتن دور خونه، برای خودم بخونم و نفهمم کی گونه هام خیس شده. از چه حسی؟ شعف؟ ترس؟ امید؟ همه ی اینها و بیشتر از همه از هیجان!
 

Moana , 2016
 
 
و بعد مثل موآنا آماده شم و تمام قوام رو به کار بگیرم برای رویارویی با غول ِ اصلی! اما می دونید نکته ی اصلی و بامزه ی داستان چیه؟ اینکه این موجود ِ مخوف که کل ِ داستان همه ازش واهمه داشتن، اصلاً اون چیزی نیست که نشون می داده و آتش، تاریکی و زشتی که می بینی رو فقط در ظاهر داره! تو خودت رو برای بدترین ها آماده کرده بودی اما وقتی نزدیک شدی و حقیقت رو فهمیدی، وقتی به تاریکی رفتی و در آغوش کشیدیش فهمیدی اشتباه می کردی. پس من فقط باید روح ِ تو رو بشناسم که بتونم به زیبایی ِ بی حسابت پی ببرم! فقط همین.
ثانیه ای بایست و از حرکت دست بردار.. قضاوت های پیشین را رها کن.. وقتی جنس ِ اصلی را حس کنی، ببویی و بشناسی.. آنوقت، اجازه ی ورود به دل ِ هستی را به تو می دهند. و می گویی"تمام زمان هایی که نمی دانستم باید کجا باشم را پشت سر نهاده ام." بیا...
 

 
I have crossed the horizon to find you
I know your name
may have stolen the heart from inside you
But this does not define you
This is not who you are
You know who you are

پ.ن. شما هم موقع دیدن انیمیشن، فیلم یا خوندن کتاب اینطور با خودتون بازی می کنین؟
 

۳ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۸
ZaR