جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

 

کلیک

پ.ن.1 ...سپس مرا متولد کن.

پ.ن.2 منم دو دست که می‌خواهم بغل بگیرمت ای جنگل، تولدت مبارک/.

 

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۶
ZaR

حسم شبیه آن دختر کوچولوی خوش آشام در فیلم مصاحبه با خون آشام است، که در سنین پیش از بلوغ تبدیل شده بود، به این معنا که رشد جسمی‌اش تا ابد الآباد متوقف شده بود و دیگر نمی‌توانست حس زیبای تبدیل شدن به یک زن کامل را بچشد. انگار که در مرحله‌ی ناقص بودن برای همیشه ماندگار شده بود. چقدر بی‌خودی خودش را به در و دیوار کوبید که به تدریج این اتفاق تبدیل به خشم و حسدی غیر قابل وصف در درونش شده بود. کعنهو که این مرحله‌ی لعنتی هیچ وقت قرار نیست به پایان برسد. لطفا کسی این پیام را به او برساند: "حاجی! مقدمه‌ت دیگه خیلی کش دار و بی مزه شده، جمعش کن لطفاً!"

 

۱ نظر ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۴۴
ZaR



Innocent Defendant 2017

_ چه کار کنم؟

 

* عنوان نوست: محسن چاووشی می‌خواند. باید صدایش را تحریم کنم، نمی‌گذارد از این سیاهچاله بدون عارضه‌ی جانبی بیرون بیایم! باید کلهم الاجمعین ِ آهنگ‌های گوشی را بریزم در دریا شاید خاطرات کهنه هم همراهشان سَقَط شدند.

پ.ن.1 دستت مبارک است که می‌آورد به هوش / این سایه دست‌های مبارک بزن مرا / تا مرده‌ای به زنده شدن مفتخر شود..

پ.ن.2 اگر از این زندان جان سالم به در بردم، دیگر بر نمی‌گردم، به خدا قسم.
 

۴ نظر ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۴۶
ZaR