جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

1. وی عاشق کنکاش در مورد «آدم‌ها» و «ارتباطات ِ پیدا و پنهان ِ بین ِ مخلوقات» بود.

2. فعل ِ یادگیری می‌توانست در هر شرایطی مانند بارقه‌ای از نور وجودش را روشن کند.

3. دارای ذهنیت ِ بی‌چارچوب و خلّاقی بود که اکثراً از پس عملی کردن ایده‌هایش بر نمی‌آمد.

4. علی‌رغم مواجه شدن با مثال‌های نقض بسیار، قویاً پیرو مسلک ِ «از محبّت خارها گل می‌شود» بود.

 

با تشکر از آرتمیس و فائزه جان که من رو دعوت کردن. من هم از سارا دعوت می‌کنم.
اصل چالش از اینجا شروع شده.

۸ نظر ۳۰ مهر ۹۹ ، ۰۰:۱۴
ZaR

_دختـــر! رکورد زدیم، بدون لحظه‌ای ایستادن! [با چشم‌هایی نمناک و ذوق‌زده به عکس خیره شده.]

_هشتگ احساس خوشبختی در وانفسای ِ زمانه.

_گفتم بذار تا هنوز اثر اندورفین هست، پستش کنم.

_شما همون دخترک نحیف نبودی که در سال‌های اخیر اگر دماغش رو می‌گرفتند جونش در می‌رفت؟!

_وی آهنگ Fire از BTS را به خود تقدیم کرده و از صحنه خارج می شود(اجراش! @_@). در صدر ِ آهنگ‌های پلی‌لیست ِ دویدن، جهت آخرین مرحله. قبلاً این مقام از آن ِ دختر آبادانی از سندی بود. :D

۲۷ مهر ۹۹ ، ۰۱:۰۸
ZaR

از یک جایی به بعد قرار گذاشتیم هر چه شرایط سخت‌تر و درد استخوان سوزتر شد، به بلندای آرزوهایمان بیافزاییم. مثلا دیروز در دفترم نوشتم: «یک کار ِ جهان شمول و عالم گیر.»

۱۹ مهر ۹۹ ، ۲۲:۳۷
ZaR

_حضرت والا! تا کجا اهداف را خورد کنیم که برای ِ حضور ِ مبارکتان مقدور شوند؟

_ می‌دانی، دیوی در جانم لانه کرده که تمام توانم را صرف مبارزه با او می‌کنم..

 

پ.ن:
آن دیو را که در تن و جان من است
باری به تیغ عقل مسلمان کنم

۱۸ مهر ۹۹ ، ۲۳:۵۸
ZaR

پسر فکر نمی کردم بتونم!
یعنی وقتی شروع کردم در ذهنم فقط این بود که چون دفعه ی قبل یعنی دو روز پیش نتونسته بودم مسیر رو کامل بدوم و وسط راه کم آورده بودم، این دفعه مسیر رو کامل کنم. فکر نمی کردم بدنم اینقدر دوام بیاره جوری که رکورد بیشترین مسافت و بیشترین زمان رو بزنم، بدون حتی یک ثانیه ایستادن یا راه رفتن! هاها! البته مستحضر هستید که این حس ِ خوب ِ رسیدن و پیشرفت تنها برای چند ثانیه است و کاملا گذراست دیگه؟ قسمت اصلی همون موقع ست که شروع به دویدن کردی، یه غلط کردم قشنگی روی صورتت نقش بشته و هر چند ثانیه یک بار به روح خودت درود می فرستی که چرا این پروسه رو شروع کردی!؟ بعله، اصل ماجرا اون جاست. مثل اینکه بدن آدم نسبت به  محرک های بیرونی دوز پاسخه، مثلا وقتی شروع می کنی به استفاده از یه قرص آرام بخش، بعد از مدتی سیستم ایمنی بدن بهش عادت می کنه پس برای نتیجه گرفتن نیاز به استفاده از دوز بالاتری از دارو هست و این چرخه ادامه داره. به همین دلیل افرادی که در چرخه ی استفاده از دارو میوفتن تقریبا هیچ وقت نمی تونن از این سیکل بیان بیرون. حالا برای دویدن هم همین اتفاق میوفته، مثلا اگر دفعه ی اول 5 دقیقه دویدی، دفعه ی بعد بیشتر می تونی دوام بیاری تا وقتیکه به لب مرز برسی و بفهمی بدن دیگه کشش نداره و هر دفعه این پروسه طولانی تر می شه.

 

پ.ن. داشتم نفس کم می آوردم که یهو آهنگ Dionysus از BTS پخش شد! اگه به کمک این آهنگ نبود همون جا یا نهایتاً یکم جلو تر ایستاده بودم. خودم هم خنده ام می گیره از تغییر فازی که شاهدش بودم. قبلش داشتم می مردم اما با پخش شدن این آهنگ یکهو چهره ام بشاش شد، شونه ها صاف شدن و چشمها براق! هر دفعه که می گفتن Masyeo (مَشو/بنوش)، من هم باهاشون می خوندم  بنــوش و سر م.س.ت خدایی می شدم! خلاصه از قسمت های تاثیرگذار نمایش امروز بودن، خدا خیرشون بده. :D

بعد نوبت آهنگ Lost بود. این آهنگ، این آهنگ! هر چی رقصش باگ داره و حس رو منتقل نمی کنه و همچنین بین کورس ها اینقدر اِ اِ اِ می کنن که فاز آدم می پره، اما متنش رو خیـلی دوست دارم. به عنوان ساید ترک آلبوم چیز خفنی از آب در اومده. همیشه از اینکه بیشتر فکر می کنم تا عمل کنم به خودم نقد وارد می کردم. در حال دویدن داشتم به متن آهنگ فکر می کردم، یه دفعه دیدم خیلی وقته که علیرغم سختی راه و ناخوش احوالی در حال حرکتم. اینکه حالا می تونم بگم من هم پیوسته و بدون وقفه در بین طوفان ها و باران های شدید در حال حرکت بودم خیلی خوبه.

I still believe even thogh it's unbelieveable
to lose your path is the way to find that path
lost my way
constantly pushing without rest within the harsh rainstorm
within a complicated world without an exit
no mather how much i wonder, i want to believe in may path
.
.
Even if i'm slow i will walk with my own feet
because i know this path is mine to take
even if i go back, i will reach this path eventually
i never i will never i will never LOSE MY DREAM

 

۱۶ مهر ۹۹ ، ۱۲:۲۱
ZaR

_داشتم فکر می‌کردم به این‌که استراتژی ِ درست  در برخورد با شرایطی که دنیا باهاش مواجه شده چی می‌تونه باشه؟ در نهایت به "عشق" رسیدم. کلید ِ دوام در این شرایط ِ غیر ِ معمول فقط می‌تونه یک عنصر ِ غیر معمول و بی‌حساب و کتابی مثل ِ عشق باشه. شاید چون اصل ِ وجود ِ آدم‌ها از عشق نشات گرفته پس در شرایط بحرانی هم باید به اصل خود رجوع کنند. عرفا معنقدند اون‌هایی که با عشق بیگانه‌اند مثل دریای شوری هستند که نیاز به تربیت شدن توسط افرادی مانند دریای شیرین دارند. کی می‌دونه، شاید اصل ِ هدف ِ این وضعیت نامتعارف همین باشه، که شوری ِ جان ِ انسان‌ها رو تصفیه و در نهایت به شیرینی تبدیل کنه! اینجا مدیریت بحران می‌شه خالی شدن از منیَت. حالا هر فردی در طول زندگی عشق رو یه جور معنی می‌کنه. یکی عشق رو به پای خانواده می‌ریزه، یکی به پای علم، یکی به پای یک فرد خاص و ..در واقع باید وجهه‌ی عشق ِ زندگی‌مون رو پیدا کنیم و بهش بیاویزیم؛ شاید از این مهلکه جان سالم به در ببریم!

از خواجه عبدالله انصاری نقل کرده‌اند:

اگر خواهی که عشق در دل تو کار کند و تو را طالب آن یار کند، اول در خود نگاه کن که کیستی و به نسبت ِ آن چیستی؟ عشق آتش سوزان است و بحر بی‌پایان است.
 

۰ نظر ۱۰ مهر ۹۹ ، ۱۶:۰۴
ZaR

 

_مرسی "بولت ژورنال" در طول این شش ماه به کمک تو تونستم با اینکه وزنه‌های چند تُنی به پاهام بسته بود، به سختی اما آهستگی رو به جلو پیش برم. چه روزها و شب‌ها که امیدواری رو به‌همراه تو پیدا نکردم. برام مثل یک دوست صبور و پناه‌گاه مخفی می‌مونی که یه نقطه از دلم به بودنش گرمه. خوشحالم از پیدا کردنت.

داشتم شش ماه گذشته رو به روایت تصویر مرور می‌کردم، فکر کردم عکسشون رو بذارم اینجا به یادگار بمونه. این‌ها صفحات اول دفتر برنامه‌ریزیم هستن. از سال گذشته که با این روش آشنا شدم و شروع کردم دفتر خودم رو بسازم، دیدم موقع سختی، آشفتگی یا ناامیدی چه طور این دفتر و این روش از رنگ‌ بازی‌های با معنی می‌تونه بهم کمک کنه و کم‌کم تبدیل به عادت شد. تو پرانتز بگم، داشتم با یه خواستگار صحبت می‌کردم، می‌پرسید شب‌ها قبل از خواب چیکار می‌کنی، صبح‌ها اولین کاری که می‌کنی چیه، در جواب فقط می‌گفتم به بولت ژورنالم سر می‌زنم، حالا اون وسط بیا به طرف توضیح بده این اصلاً چی چی هست! :)) خلاصه که به ازای وقت و انرژی که براش می‌ذاری برگشت انرژی داره؛ پس می‌ارزه. علاوه بر این و تمام دلایل کاربردی بودن این روش، برای منی که ذهن شلوغی دارم تا الان خوب جواب داده.

+این سایت اطلاعات و ویدئو های آموزشی خوبی درمورد بولت ژورنال داره.

 

*عنوان نوشت:
ویدئوی پیام گروه کره‌ای  BTS در سازمان ملل برای دومین بار، خطاب به جوانان آینده با مضمون شرایط پیش اومده بعد از کرونا که امروز منتشر شد [کلیک]. قسمت صحبت‌های تهیونگ:

احساس نامیدی و افسردگی می‌کردم، اما یاداشت‌هایی نوشتم، آهنگ نوشتم و در مورد کسی که بودم فکر کردم. با خودم گفتم" اگر اینجا تسلیم بشم؛ پس من ستاره‌ی زندگی خودم نیستم، این کاریه که یک انسان فوق‌العاده انجام می‌ده."

خوبه که از شهرت و محبوبیتشون برای فرستادن این‌جور پیام‌های امیدبخش استفاده می‌کنن. حداقل برای نسل آینده‌ای که الان چشم و گوششون به این‌هاست و حرف هیچ کس رو گوش نمی‌دن![مگه خودمون گوش می‌کردیم و می‌کنیم؟] فکر کن مثلا 30 میلیون نوجون توی دنیا هستن که با این پیام‌ها به زندگی امیدوار می‌شن، که در این دنیای پر از هرج و مرج کم نیارن، برن و راهشون رو پیدا بکنند. این خوبه. آفرین جوجه‌ها.

۱ نظر ۰۳ مهر ۹۹ ، ۰۴:۱۴
ZaR