جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

۸۶ مطلب با موضوع «در دنیای تصاویر» ثبت شده است

 

در حال کتاب خواندن بودم که ناگهان ذهنم ورق خورد به زمان‌های قبل از دانشجویی، بحبوحه‌ی دبیرستان، امتحان نهایی، کنکور! تصویر دخترک ِ تنهای ِ گریان جلوی چشمانم جان گرفت. آن روزها که دنیایش آلونکی بود چند در چند، یک تخت، دو قفسه کتاب و دیوارهای ِ ملبس به جملات و اشعار رنگارنگ. بعد از خاموش شدن چراغ‌های خانه دراز می‌کشید روی تخت و تا دم‌دم‌های صبح فکر می‌کرد، به اینکه چشم‌ها را باید شست و جور دیگر باید دید؟ چرا لذت بردن از نادانی‌ها بهایی گزاف دارد؟ چرا زندگی رسم خوشایندی ست؟ چرا زندگی پرشی دارد اندازه عشق؟ چرا عشق این توانایی را دارد که به اندازه‌ی افراد ِ روی کره‌ی زمین متفاوت باشد؟ چرا آن سوی ِ دلتنگی‌ها باید خدایی باشد که داشتنش جبران ِ همه نداشتن‌ها باشد؟ چرا؟ چــرا؟ آیا بلاخره به جواب سوال‌هایش رسید؟ نمی‌دانم! اما حالا شیوه‌ی برخوردش با حقایق ِ زندگی کاملا متفاوت شده است، دیگر چرایی در کار نیست، فقط و فقط پذیرش! که بسیار هم عوارض دارد از جمله، شکستن.
.
.
من امّا دلم می‌خواهد دخترک زیر سنگینی این بار خم شود ولی نهایتاً جان ِ سالم به در ببرد.

 


"Main Hi Mar Jau Ya mare Dooriyan "
ای کاش امشب شهاب سنگی نامرئی از آسمان می‌گذشت و آرزوی مرا در گوشی به خدا جان می‌گفت..

 

*عنوان نوشت: آقا جان! ج.ن.س.ی. که به ما می‌ندازن مشکل داره انگار، خوب م.س.ت نمی‌کنه!
 

۲ نظر ۰۸ دی ۹۸ ، ۰۱:۵۰
ZaR

 


 

۲ نظر ۲۸ آذر ۹۸ ، ۰۲:۰۶
ZaR

 بدزخمم؛ و از جای اسکار ِ زخم متنفر.
 

۰ نظر ۲۵ آذر ۹۸ ، ۰۰:۵۳
ZaR

"وقتی تصمیم گرفتم رویام رو دنبال کنم، فکر کردم زندگیم مثل راه رفتن توی یه تونل تاریک بشه. ولی نمی‌دونستم قراره اینقدر تیره و تار باشه، قراره اینقدر پر از تنهایی باشه.."

۵ نظر ۰۶ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۴۵
ZaR

 

The point is, good enough is not enough
the hot breath running through your body will become a river
be active
dance
keep going
jump
and
Never Stop 
 

* جمله‌ی اول رو من اضافه کردم، بقیه‌اش داخل خود انیمیشنه.

 

۲ نظر ۲۷ دی ۹۶ ، ۲۲:۰۰
ZaR

 


Father Is Strange , 2017

+ مثل اینکه دعای مادرها موقع عصبانیت ربطی به ملیت نداره! همه دخترای دنیا سر ُ ته یه کرباسن، مادرا هم. و بصورت دو سویه از دست هم حرص می‌خورن. واقعا نمی‌دونم اگر یه دختر مثل خودم داشته باشم چه طور باید زندگی کنم! [:D]
این سریال های آبکی چقدر خوبن خدایا! که مثلاً می‌خوان بگن از محبت خارها گل می شود و .. اما آیا واقعا فقط یه مشت چرت و پرتن؟ نه، نه، نه. این جور فیلم‌ها و سریال‌ها دلها رو نرم می‌کنن، احساس صمیمیت رو درونت بیدار می‌کنن و درصد امید به زندگی رو افزایش می‌دن. پس هر وقت این فاکتورها درونتون کم شد نترسید، با خیال راحت یه سریال آبکی ببینید و حالش رو ببرید. دنبال فیلم‌ها و سریال‌های سخت‌بین نباشید آدم با خودش رودربایسی نداره که، وقتی در حال نیمه هوشیار در بستر افتادی مجبور نیستی بازگشته و دانکرک ببینی که!

+ عجالتاً اگه از زندگی با خانواده خسته شدید چند سال بیاید بیرون بعد به حد مرگ مریض بشید. جوریکه حتی شب و روز تولدتون هم در بستر بیماری بیوفتید، کسی هم ازتون خبری نداشته باشه. هعی مامان کجایی که دخترت تب داره، بدن درد داره و چشماش به حد مرگ می‌سوزه. کجایی که نازم رو نکشی و با تشر بگی  "بلند شو بلند شو بزرگش نکن." !  اون موقع ست که می‌تونیم بفهمیم زندگی ِ با پشتوانه یعنی چی! وقتی شیر فلکه‌تون خراب شده باشه و همزمان از چشم و بینی و دهان چکه کنه، یکی هم نباشه که بهش غر بزنید، اون موقع بهتون می‌گم! حالا نه اینکه نمی‌دونم چیکار باید بکنم فقط حوصله‌م نمی‌شه! حال ِ زار ِ ما هم عالمی دارد اگر دانی.

+ چیز خوبی که جدیدا کشف کرده‌ام اینه که چقدر زائقه‌م به میزهای رنگاوارنگ و پر از غذاهای گیاهی و غیر گیاهی کره‌ای نزدیکه. اصلا جشن تولد یعنی فقط غذا! اول شکم رو خوشحال کنین بابا بعد بریم سراغ  باقی قضایا که اگه نبود هم نبود! من از اون غذاها می‌خوام. هشت‌پا می‌خوام، صدف زنده می‌خوام، از اون سبزیجات معروف که بهش میگن کیمچی شور که همیچین زیر دندون خرچ خرچ می کنه که دل و دنیات رو می‌خوای تسلیمش کنی! آه خدای من. [:|] امشب یه سوپ درست کرده بودم کعنهو پی‌پی بچه‌ی اسهالی؛ زردچوبه‌ای ِ خالص، البته مزه‌اش دیگه چقدر به واقعیت نزدیک بود نفهمیدم. فقط خورم. خدایا یه کاری کن فردا همه چیم درست بشه و بتونم راحت و با لذت غذا بخورم وگرنه کل کائناتت رو بهم می‌ریزم؛ حالا دیگه خود دانی. با تشکر.

 

پ.ن. دیگه در مورد اتفاقات اخیر بذارید هیچی نگم، معترضی باش آقا جان، در این حد جوگیر که پرچم کشورت رو در ملاء عام آتیش بزنی؟ تو رو باید چیکارت کنن آخه!؟!! در این راستا شاعر می‌فرماید درد داره، تمام داستان‌ها درد داره. درد داره، تمام رابطه‌ها درد داره. درد داره، این قصه درد داره. درد داره، این رابطه درد داره.

* عنوان نوشت: درد دارهــــــــــــه!

 

۲ نظر ۱۶ دی ۹۶ ، ۰۲:۲۴
ZaR


 

۶ نظر ۰۷ دی ۹۶ ، ۰۶:۱۳
ZaR

 

*زندگی خودت، تباهی خودت. علامت اختصاری از این دلبرتر؟ [:))] به درد اوضاع احوال این روزای من می‌خوره. تباهی قشنگتر از این راهی که دارم توش قدم برمی‌دارم سراغ ندارم واقعاً.[:D] ولی مطمئنم بعدها دلم برای این دوران عجیـب تنگ خواهد شد، پس بذار منفعتش رو حداقل ببریم...در ضمن؛ می‌تونه هشتگ خوبی برای عکس زیر باشه. نمی‌دونم باید به سرماخوردگی و مایتعلقاتش بپردازم یا این اتاق رو بچینم که انگار سیرمونی نداره لامصب.
 


Yiruma - Kiss The Rain
[از سری خاک خورده‌های پلی‌لیست]
[اصفهان بطلبه چند روزی بریم استراحت..ان شاء الله]

 

۲ نظر ۲۳ آذر ۹۶ ، ۲۳:۵۶
ZaR

خانه‌ی ما
 
خدا خیرش بده آدم بی‌انصافی که ما رو اینجوری آواره کرد! هر دفعه سر ُ کله‌اش پیدا شد؛ اومد و یه نیشی زدُ اعصابمون رو خورد کرد ُ دلمون رو شکست ُ رفت. ولی هر دفعه‌ش هم یه اتفاق خیلی خوب برای خونه‌مون افتاد. این به اون دَر. [:D]
 
* عنوان نوشت: برمی‌گرده به موضوع «بخشش» کلی وقت گذاشتم و نوشتم در حین ویرایش بودم که شارژ لپ تاپ تمام شد. حالا دیگه خوابم میاد ولی غیرتم اجازه نمی‌ده بدون پابلیش پست برم بخوابم! :)) خلاصه مطلب این بود که این‌همه شعار مثبت اندیشی میدم از قضا بهم ثابت شد خیلی هم بی‌راه نمی‌رم و یه جورایی عین و نون ِ نیمه پر لیوان دیدن رو در آوردم من! عجالتاً به آهنگ گوش بدید.
 
۴ نظر ۱۷ آذر ۹۶ ، ۰۱:۴۳
ZaR

I'll become a traveler*
if the way be yours
i wish that my destination
be related to you

[کلیک]

 

*عکس هفته :))


Jagga Jasoos , 2017

 

۲ نظر ۰۸ آذر ۹۶ ، ۲۰:۲۷
ZaR