جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی


گاهی انجام ِ کار ِ درست تو را تمام می کند، به بی رحمانه ترین وجه ممکن. 


*عنوان نوشت:
آن وعده های دروغینت
به آتش کشاندن رویاهایم
آن دعا و نذرهای سنگدلانه‌ات
از همه‌شان بیزار و متنفرم

پ.ن. کی قراره از این فاز ِ حسرت، غم و خشم بیایی بیرون؟ خسته شدم! 
 

۰ نظر ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۰۶
ZaR

 

با کمال میل در این تاریکی ِ عمیق زندانی می‌مانم
در جایی که دردهایم زندگی می‌کنند
اجازه بده نفسی عمیق بکشم

 

*عنوان نوشت: زمان مرگ: 12 فروردین 99، حوالی نیمه شب.
 

۰ نظر ۱۴ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۰۴
ZaR


۱ نظر ۱۰ اسفند ۹۸ ، ۰۵:۰۶
ZaR

 

کلیک

پ.ن.1 ...سپس مرا متولد کن.

پ.ن.2 منم دو دست که می‌خواهم بغل بگیرمت ای جنگل، تولدت مبارک/.

 

۰ نظر ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۶
ZaR

حسم شبیه آن دختر کوچولوی خوش آشام در فیلم مصاحبه با خون آشام است، که در سنین پیش از بلوغ تبدیل شده بود، به این معنا که رشد جسمی‌اش تا ابد الآباد متوقف شده بود و دیگر نمی‌توانست حس زیبای تبدیل شدن به یک زن کامل را بچشد. انگار که در مرحله‌ی ناقص بودن برای همیشه ماندگار شده بود. چقدر بی‌خودی خودش را به در و دیوار کوبید که به تدریج این اتفاق تبدیل به خشم و حسدی غیر قابل وصف در درونش شده بود. کعنهو که این مرحله‌ی لعنتی هیچ وقت قرار نیست به پایان برسد. لطفا کسی این پیام را به او برساند: "حاجی! مقدمه‌ت دیگه خیلی کش دار و بی مزه شده، جمعش کن لطفاً!"

 

۱ نظر ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۰:۴۴
ZaR



Innocent Defendant 2017

_ چه کار کنم؟

 

* عنوان نوست: محسن چاووشی می‌خواند. باید صدایش را تحریم کنم، نمی‌گذارد از این سیاهچاله بدون عارضه‌ی جانبی بیرون بیایم! باید کلهم الاجمعین ِ آهنگ‌های گوشی را بریزم در دریا شاید خاطرات کهنه هم همراهشان سَقَط شدند.

پ.ن.1 دستت مبارک است که می‌آورد به هوش / این سایه دست‌های مبارک بزن مرا / تا مرده‌ای به زنده شدن مفتخر شود..

پ.ن.2 اگر از این زندان جان سالم به در بردم، دیگر بر نمی‌گردم، به خدا قسم.
 

۴ نظر ۰۸ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۴۶
ZaR

شنیده بودم بعضی‌ها در رابطه با سریال فرندز می‌گفتند که ای کاش می‌توانستند سریال را دوباره و چند باره ببینند، این حس در من برای فیلم "Kal Ho Na Ho " وجود دارد، ای کاش ندیده بودمش و می‌توانستم در این شرایط از نو فیلم را بدون هیچ پیش فرضی ببینم. اما به گمانم به جای هر دفعه که در نقش اَمان فرو می‌روم این بار باید نقش نِنا را بازی کنم.

 


*از این فاصله چقدر دور و غیر ممکن به نظر می رسی، ای کاش زودتر از انتظار ممکن شوی، خیلی زودتر..

 

۱ نظر ۲۷ دی ۹۸ ، ۱۹:۲۱
ZaR


 

_ چرا آدم‌هایی که محکوم به نابودی‌ هستند را دوست داریم؟
_ زیرا در یادها بیشتر و بهتر می‌مانند.
_ موجودات روان پریشی که می‌خواستند در یادها بمانند. با پرداختن چه بهایی؟
_ به هر قیمتی.


* عنوان نوشت:
نگاه صوفی ِ ناخوانا
جهان پریشی ِ مولانا
دهان پریشی ِ مولانا
تو خانقاه منی؛ با من
بچرخ و یاحق و یاهو کن

 

۰ نظر ۲۱ دی ۹۸ ، ۰۹:۰۹
ZaR

 


تولدت مبارک

 

پ.ن. ای کاش شروع سال جدیدم اینگونه باشد که یار پسندید مرا.. مرا تنهای ِ تنهای ِ تنها یک امید است و آن یک فقط تویی...نشسته ام به دَر نگاه می کنم؛ بیا.. بیا..
 

۰ نظر ۱۴ دی ۹۸ ، ۰۴:۰۵
ZaR

 

در حال کتاب خواندن بودم که ناگهان ذهنم ورق خورد به زمان‌های قبل از دانشجویی، بحبوحه‌ی دبیرستان، امتحان نهایی، کنکور! تصویر دخترک ِ تنهای ِ گریان جلوی چشمانم جان گرفت. آن روزها که دنیایش آلونکی بود چند در چند، یک تخت، دو قفسه کتاب و دیوارهای ِ ملبس به جملات و اشعار رنگارنگ. بعد از خاموش شدن چراغ‌های خانه دراز می‌کشید روی تخت و تا دم‌دم‌های صبح فکر می‌کرد، به اینکه چشم‌ها را باید شست و جور دیگر باید دید؟ چرا لذت بردن از نادانی‌ها بهایی گزاف دارد؟ چرا زندگی رسم خوشایندی ست؟ چرا زندگی پرشی دارد اندازه عشق؟ چرا عشق این توانایی را دارد که به اندازه‌ی افراد ِ روی کره‌ی زمین متفاوت باشد؟ چرا آن سوی ِ دلتنگی‌ها باید خدایی باشد که داشتنش جبران ِ همه نداشتن‌ها باشد؟ چرا؟ چــرا؟ آیا بلاخره به جواب سوال‌هایش رسید؟ نمی‌دانم! اما حالا شیوه‌ی برخوردش با حقایق ِ زندگی کاملا متفاوت شده است، دیگر چرایی در کار نیست، فقط و فقط پذیرش! که بسیار هم عوارض دارد از جمله، شکستن.
.
.
من امّا دلم می‌خواهد دخترک زیر سنگینی این بار خم شود ولی نهایتاً جان ِ سالم به در ببرد.

 


"Main Hi Mar Jau Ya mare Dooriyan "
ای کاش امشب شهاب سنگی نامرئی از آسمان می‌گذشت و آرزوی مرا در گوشی به خدا جان می‌گفت..

 

*عنوان نوشت: آقا جان! ج.ن.س.ی. که به ما می‌ندازن مشکل داره انگار، خوب م.س.ت نمی‌کنه!
 

۲ نظر ۰۸ دی ۹۸ ، ۰۱:۵۰
ZaR