اینجا رو خوندم و اینجا رو. وقتی رسیدم خونه ناخودآگاه یه نگاه به دور ُ ورم انداختم و جلدی وسایل ِ داخل عکس رو کنار هم چیدم. شد این. جالب اینکه متوجه شدم با توجه به محدود بودن حوزههای استحفاظی که درشون فعالیت میکنم، بسیـار شاخه شاخه هستن جوری که هر کدوم مشتی نمونهی خروارن که یک اتاق بسیار شلوغ رو میسازن. [همین شاخه به شاخه پریدنهاست که ما رو... :D ]
اول خیلی توی عکس مشخص نیست. میزم، نورالدّین. ارزشش بالاست و یه جورایی سردَمدار ِ وسایل اتاق محسوب میشه چون سنگ زیرین آسیاب ِ خیلی از کاراست.
دوم سطل آبی بهمراه کامواها، به نمایندگی تعدادی از جعبه ها و کاور حاوی ِ مواد خام کارهای هنری که داخل قفسه های اتاق جاخوش کرده
ان. جزء دسته ی فعالیت های جانبی ِ هدف دار قرار می گیرن که تاثیر شگرفی روی بهبود ِ روال زندگی دارن، حتی نمادی از استقلال هم می تونن باشن.
سوم گوشه ی پایین سمت راست طراوت، تبلت و رفیق گرمابه و گلستان ِ این روزها. به نمایندگی از صنف لوازم دیجیتال و سمعی بصری. نقش مهمی در پر کردن فاصله های چند ساعته داره. جوریکه بهمراه هم تونستیم به عنصر رضایت مندی از شرایط موجود در راه ها و جاده ها برسیم. از همین تیریبون استفاده می کنم که بگم "مرسی که هستی رفیق."
چهارم گوشه ی پایین سمت چپ دفترچه همراه جی5، همراه ِ قدیمی از سال های خیـلی دور. به نمایندگی از جعبه ی جی5 [قبلنا جعبه لایتنر بود، شبیه هم هستن با تفاوت در اندکی از جزئیات]. راهی که به افراد بازیگوش که نمی تونن یک جا آروم بگیرن توصیه می کنم. از جمله خودم. مادر خانومیم فقط وقت هایی از درس خوندنم راضی بود که میدید مشغول بازی با این جعبه ی جادویی هستم!
پنجم کتاب هایی که میان و میرن. جاشون رو به دیگری می دن اما مثل یادگاری همیشه تاثیراتشون در جان آدمی ماندگاره. و دفتر برنامه ریزی و حساب کتاب ماهیانه. ناگفته نماند که سالیانه و روزانه ش رو هم دارم:D [ اینقدر که زمان برای امتحان روش های مختلف برنامه ریزی گذاشتم اگر روی اجرا کردن یک روش واحد گذاشته بودم...:| ].
پ.ن. مرسی بابت این چالش جناب غمی. کازیوه، مَشی، اسپریچو، آقای مربّع اگه دوست دارید بازی کنید.