جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

او می‌کشد قلّاب را

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۴۸ ق.ظ

خواندنی‌ها:

آیا تا به حال قلبت به خاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدت‌ها بعد از تمام کردن کتابی نویسنده‌اش همچنان در گوشت نجوا کند؟ 

الیزابت مگوایر/ در ِ گشوده

همیشه راه حلی برای ناامیدی هست و آن، وعده‌ی زیبایی‌هایی‌ست که در آینده در انتظار است. می‌دانم که از راه می‌رسند، چون در گذشته آنها را دیده و احساس کرده‌ام.
تولستوی و مبل بنفش/ نینا سنکویچ

حالا که درد را به جان خریده بودم تا چیزی درباره‌اش یاد بگیرم، بهتر بود بپرسم آیا واقعا میلی به دانستنش داشتم. بله داشتم. باید می‌دانستم، اما حالا از دانستنش خوشحال نیستم.

هانا کولتر/ وِندل بِری

دیدنی‌ها:

Tolkein 2019

"هِلهایمِر!"

 

شنیدنی‌ها:

همایون شجریان - قلّاب
مقدار ِ یار ِ هم‌نفس چون من ندارد هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر نرو
ای بی‌بصر من می‌روم؟ او می‌کشد قلّاب را

 

پ.ن. ان شاء الله امسال سال ِ خواندنی‌ها، دیدنی‌ها و شنیدنی‌هایی باشد که مثل قلّاب ذهن و دلم را گیر بیاندازند.

۰۲/۰۲/۰۴
ZaR

نظرات  (۶)

۰۶ تیر ۰۲ ، ۰۶:۴۶ آقای سه نقطه

فکر کنم سرتیتر یک مصرع از یکی از اشعار سعدی باشه اگر اشتباه نکنم

پاسخ:
سلام.
بله، یک تصنیف هم همایون شجریان با این شعر داره.

خب اون وقت‌هایی که میاز به شجاعت داشتن، همون وقت‌هایی که می‌خواستن آینده رو تغییر بدن نبود؟

تغییر نظام پدرسالاری، تغییر آینده‌ی خودش با رفتن به رشته زبان شناسی، تغییر دنیا با رفتن به جنگ...

من که اینجوری برداشت‌ کرده‌بودم.

پاسخ:
بله بله، من هم همین طور برداشت کردم خب.

عه! سلام...

من هم خوشحالم یکی رو پیدا کردم که این فیلم رو دیده.

 

هرچند فکر می‌کنم تغییر آینده رو باید از الان شروع کرد ولی شما بزرگ‌ترید دیگه..‌.

هلهیمر!

پاسخ:
بیشتر از این جهت که پسرا وقتی به چالش کشیده میشدن و نیاز به شجاعت داشتن این کلمه رو میگفتن و انگار که واقعا هم کارساز بود. وگرنه از همین الان ، همین جایی که هستیم میتونیم شروع کنیم، یا اصلا خیلی وقته که راهمون رو شروع کردیم!

نه، بزرگتر ها الزاماً بیشتر/بهتر نمیفهمن، اما  چون تجربه ی زیستن ِ بیشتری دارن فکر میکنن که بهتر میفهمن.

هلهیمر!

می‌شه من هم همراهتون دادش بزنم؟

شاید بتونیم یک روز دنیا رو تغییر بدیم (:

پاسخ:
سلام!
بلاخره یکی معنی این رو فهمید و واکنش نشون داد! خوشحالم.

عجالتا تو جیبمون باشه برای مواقع سخت که نیاز به شجاعت زیاد داره. تا در آینده به تغغیر دنیا هم برسیم ان شاء الله. هلهایمر!

سلام از ماست:)

 

آره دقیقا و اینم بگم بعد که "درمان شوپنهاور" رو خوندم بازم غافلگیر شدم ولی ایندفعه گفتم وقتی دوبار این حس تکرار شده پس حتما بازم میتونه اتفاق بیفته و بعدها با "جنگ و صلح" اتفاق افتاد.هر چند مثل دوتای قبلی خیلی انفجاری و نفس گیر نبود یعنی رسیدن به اون لذته طولانی بود و در طول زمان ولی دقیقا این حس رو داشتم که خدایا، اگه این رو نمیخوندم یا نمیدیدم چه طور قرار بود به زندگی ادامه بدم؟

 

پاسخ:
سلامت باشید.

آه جنگ و صلح، دوست دارم بخونمش.
به قول یکی با خوندن هست که دلمون اهلی میشه. خدا رو شکر که وجود داره.

تقریبا بی ربطه ولی من "وقتی نیچه گریست" رو خوندم یه بیست سی صفحه این حس رو داشتم که محاله دوباره بتونم تو زندگیم اینجور لذتی رو تجربه کنم

بعدا "درمان شوپنهاور"رو خوندم و تقریبا تمام صفحات این حس  رو داشتم!

پاسخ:
سلاام علیکم.

دقیقا تجربه ی این حس رو تا به حال داشته ام. یه وقت داری یه چیزی میخونی یا میبینی بهو یه حس ِ خوشی ِ عجیبی بهت هجوم میاره، حتی میتونه فراتر بره و منجر به حس خوشبختی بشه! بعد احساساتی میشی و با خودت فکر میکنی خدایا، اگه این رو نمیخوندم یا نمیدیدم چه طور قرار بود به زندگی ادامه بدم؟ :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">