جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

9 لبخند ِ99

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۶:۵۲ ب.ظ

*کمی شخصی نوشت.

وقتی داشتم دو دوتا چهارتا می کردم، اول ناامید شدم چون لبخندهای امسالم به 5 تا هم نمی رسید. اما عمیق تر که شدم دیدم نه، اگر جزئی نگاه کنم حتی از 9 تا هم میگذرن. خدا رو شکر.

1. این لبخند نیست، سجده ی شکر محسوب میشه. آقای پدرمون تا لب ِ لب ِ مرز رفت و برگشت. و روند زندگی خانواده به قبل از این اتفاق و بعدش تقسیم شد. صبحش خواب دیده بودم خونه پر از اقوام و آشناهاست حتی درگذشتگان، بعدا فهمیدم برای عیادت اومده بودن.
2. اعلام آتش بس و ترمیم رابطه ام با تهتقاری. قبلا وقتی خواهرخانمی نبود حرفی نداشتیم با هم بزنیم، الان دیگه اینطور نیست. با هم غذا درست کردیم، رفتیم ورزش، فیلم و سریال دیدیم، خندیدیم و کلی کار دیگه.

3. نه ماه و خورده ای خونه بودم. سال ها بود که بیشتر از دو هفته خونه نبودم و در کنار اعضای خانواده وقت نگذرونده بودم. وقتی اونجا بودم تازه متوجه شدم وای که چه روزهایی از عمرم رو در غربت و تنهایی گذروندم. چقدر فرصت ها رو از دست دادم، چون هیچ چیز مثل این نیست که در کنار  آدمهایی باشی که صرفا وجودت براشون اهمیت داره. هر جای دیگه که باشی، هر چقدر هم که بهشون نزدیک باشی در نهایت یه غریبه ای. در واقع به این نیت رفتم که دیگه برنگردم، پشت پا بزنم به همه چی.. نشد. دلم به حال خودم سوخت. به حال تلاش ها و سختی های این چند سال، به عمری که در این راه صرف کردم. فقط و فقط به خاطر خودم برگشتم. منتها به همه اولتیماتوم دادم که نزدیک من شدن حکم باز کردن جعبه ی TNT داره! حتی رئیس دانشکده، نمی دونم با چه رو و جسارتی گفتم فعلا توان کار کردن روی پایان نامه رو ندارم، لطفا صبر کنید یا کسی رو جایگزین کنید.

4. ترس رو کنار گذاشتم و شروع به بیمار دیدن کردم. یه کوچولو دستم رفت تو جیب خودم، تونستم با خیال راحت تری برای چیزهایی که می خوام خرج کنم و با پول خودم برای اعضای خانواده هدیه خریدم. یه قسمتیش رو هم سرمایه گذاری کردم، حتی خمس هم دادم! چسبید.

5. یه سری تغییرات درونی اساسی که هنوز نمود بیرونی ندارن اما خودم متوجهشون میشم. میشه گفت کنار گذاشتن حرف زدن و شروع به "عمل کردن". در واقع در خلال این پوست اندازی ها، درونم اپدیت شد. بذارید درگوشی بهتون بگم(صدایش را آرام می کند) این ورژن از زهرا رو بیشتر دوست دارم. یه جوری متکی به خود داره می ره جلو که بعد ها مطمئنم بهش افتخار خواهم کرد. چرا که موند و پا پس نکشید در صورتیکه کاملاً حق داشت اگر این کار رو میکرد.

6. پادکست فردوسی خوانی، البته حجم زیادیش موند برای سال جدید اما همون مقدار که شنیدم رضایت بخش بود و عاشقش شدم. با هر قسمت پر از شگفتی میشم، اصلا یه وضعی! چرا اینقدر روایت جنگ ها جذابه؟ کی فکرش رو می کرد پشت اسمهایی  مثل ایرج یا منوچهر همچین داستان های محشری خوابیده باشه؟ باتشکر از پادکست که کار تنبل هایی مثل من رو راحت کرده.

7. BTS یکی از دستاویزهای پر رنگ امسال برای من، جهت زنده موندن. البته هنوز جرات نکردم اسم خودم رو آرمی بذارم(اسم فن های این گروه). چرا؟ چون با دو عدد کیپاپر ِ حرفه ای زندگی می کنم که با وجود داشتن ید طولایی در خریدن آلبوم های اورجینال و علی رغم پر بودن دیوار های اتاق از پوسترهای اورجینال بی تی اس خودشون رو آرمی نمی دونن! البته خواهر خانمی عرق ملی به سوپرجونیور رو حفظ کرده و معتقده بقیه گروه ها واسه سرگرمی هستن.
در طول این نه ماه سه تایی با لپ تاپ روی یکی از تخت ها می نشستیم و میتینگ برگزار می کردیم. کی کجا کِی؛ چیکار کرده؟ اکثراً سرم رو روی پای یکیشون میذاشتم و به داستان های شیرینی که از این گروه و کل کی پاپ تعریف میکردن گوش می دادم. و از گوشه دنج و امنی که باهاشون داشتم لذت می بردم. البته ارتباطم با این گروه وقتی تنگاتنگ شد که برگشتم و اکثراً تنها بودم. بیشتر ادامه نمیدم گفتنی از این گروه و تاثیراتشون در این مجال نمی گنجه.

8. ناروتو. هر وقت یکی می پرسه بین اعضای بی تی اس بایست کیه؟ میگم هیچ کدوم، بایس من تا اطلاع ثانوی بدون شک ناروتو هست. :)) شاید جوگیرانه به نظر برسه اما در موقعیت های سخت، وقتی کاری رو میخوام انجام بدم اما در قد ُ قواره ی خودم نمی بینم ناروتو میاد به ذهنم.. پسری که از بازنده بودن شروع کرد اما میخواست هوکاگه بشه.

9. دویدن. از ربع ساعت دویدن با وقفه شروع کردم تا به رکورد 1 ساعت و 20 دقیقه بدون وقفه رسیدم. این رکورد برای یک سال به صورت منظم هفته ای یکی دو بار دویدن کمه؟ نمی دونم. اولش برای این شروع کردم که میخواستم خشمم رو به وسیله ای خالی کنم. بعد تبدیل به عادت شد. عادتی که دوست دارم برای سال های متمادی ادامه بدمش و در این حیطه پیشرفت کنم.

+لینک چالش(کلیک). هرکی دوست داشت شرکت کنه.

پ.ن. احتمالا آخرین پست سال 99 باشه. دو هفته ست که برنامه ام شده کار کار کار، ناروتو، خونه تکونی، کار کار کار. و این برنامه احتمالا تا آخرین روز سال ادامه داشته باشه.
99 برای من؟ پکیجی بود از؛ از دست رفتن تقریبا تمام دلبستگی ها و فشارهای جسمی و روانی. سالی که چند تار موی سفید بین موهام دیدم و با خودم فکر کردم مثل اینکه واقعا پا به دنیای آدم بزرگ ها گذاشتم. چقدر بالغ بودن سخت و غیر ِ قابل تحمل می تونه باشه. اما نهایتاً تصمیم گرفتم تلاشم رو بکنم حداقل بزرگسال دوست داشتنی ای باشم.
مهم ترین تصمیمی که امسال گرفتم این بود که نذارم هیچ کس و هیچ چیز روز ها و این عمر ِ کوتاه ِ جوانیم رو بدزده. نه، هیچی اون قدر ارزش نداره.. چون هر چقدرهم که عمر کنیم به سال های جوانی مون اضافه نخواهد شد. نه.. من دوست دارم جوانی رو زندگی کنم. و قطعاً مهم ترین تصمیمم برای سال جدید عملی کردن این فکر خواهد بود ان شاء الله.

۹۹/۱۲/۲۲

نظرات  (۷)

سلام. پس بخونینش سه بار بهتون الهام شد :)

پاسخ:
ان شاء الله،  در دستور کار سال جدید قرار میدمش. 

خداروشکر، 

عه توی برنامه ناملیک پادکست فردوسی خوانی رو دنبال نکردم، چه جالبه برم دنبالش کنم :)

هیچ کس و هیچ چیز روز ها و این عمر ِ کوتاه ِ جوانیم رو بدزده، دقیقا 

پاسخ:
سلام.
فکر کن نشستی یا داری کاری انجام میدی و کسی جذاب داستان های هیجان انگیز شاهنامه رو برات تعریف بکنه.
برای من که خیـلی خوب بود.

کیپاپرایی که نسل دو رو دنبال می کردن نسل سومی که ما بیشتر میشناسیم براشون همیشه حکم بچه کوچیکتره رو داشته:| اصلا حس همشون اینطوریه انگار:)))

واااای یعنی بیشتر از یه ساعت بدون وقفه میدویی؟ خیلی خفنه*__*

پاسخ:
اصلا خیلی هم جدی و با نگاه انتقادی به این گروه های جدید نگاه می کنن!
انگار تنها گروه های منزه همون گروه های نسل دوم بودن.

+اره. *-*

99 برای من؟ پکیجی بود از؛ از دست رفتن تقریبا تمام دلبستگی ها و فشارهای جسمی و روانی.

خوشحالم که اینطور بوده((":

سال جدیدت پیشاپیش مبارک^-^ 

پاسخ:

مثل ماری که پوست بندازه باید همه چی رو از وجودت بکنی بندازی دور، هر چقدر هم که به عمق ریشه دوونده باشه. دردناک بود.

ممنونمم. ببخشید که کمی دیر دارم جواب می دم. سال نوی شما هم پساپس مبارک باشه. ,^ ^)

سلام. و چی میتونم بگم؟

جز اینکه براتون ارزوی موفقیت و حال خوب از ته دل کنم. این تغییرات ریز که گفتین اثر مرکب میشه و شاید تا چندماه دیگه نه ولی تا یکی دوسال دیگه براتون نتیجه بخش مثبت خواهد بود

سال نو هم پیشاپیش مبارک.

پاسخ:
سلاام.
واقعا ممنون.
سال نوی شما هم کمی پساپس مبارک باشه.

پ.ن. اثر مرکب از دارن هاردی؟ دی دی دی دین... نشانه ها! این سومین مرتبه ای هیت که در این مدت اسم این کتاب رو می شنوم!

عجب سال جالبی:) امیدوارم سال بعد لبخندهات با کیفیت و کمیت بیشتری باشن.

پاسخ:
راستش خیلی هم جالب نبود.. :))
کمیت و کیفیت ها؟ خیلی آرزوی خوبیه، ممنونم.

پ.ن. سال خوبی داشته باشی فاطمه جان.

پست دلچسبی بود. 

لبخندات مستدام :)

پاسخ:
ممنون مهناز جان. [گل]

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">