جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

سوال؟

جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۴ ق.ظ

راهی که با تمام وجود بهش باور داری و می ‌دونی آخرش خوبه، اما سنگلاخ و طاقت فرساست، اون قدر که سنگینیش رو روی دوشت با هر قدم، با هر نفس، هر لحظه احساس می‌ کنی..ارزش رفتن داره؟
راهی که باید وجودت رو براش فدا کنی، حتی شاید فنا شدی.
راهی که رسیدنش زمان مشخصی نداره.
شاید مجبور بشی با زخم‌هایی که در طول مسیر برمی داری تا آخر عمر زندگی بکنی، می تونی؟
اولویتت توی زندگی چیه؟ قبل از هر تصمیمی این موضوع رو مشخص کن.
اولویت
اولویت
اولویت
اولویت یعنی چیزی که برای تو نسبت به همه چیز تقدم داره و حاضری برای رسیدن بهش هر کاری بکنی، برای محقق شدنش، برای بودنش. و قاعدتاً هر بهایی رو هم بپردازی. از جمله عمر و جوونیت رو. می تونی موهات رو در طول این راه سفید کنی و بعد پشیمون نشی؟

این راه ارزش رفتن داره؟

نظرات  (۵)

من اصلا نمیخواستم حس نشدن رو القا کنم.مشکل از نوشتنه که نمیشه منظور رو به شکل کامل رسوند

جواب هر سوالِ"آیا میتونم .... رو انجام بدم" رو حافظ قبلا داده: "آری شود ولیک به خون جگر"

من صرفا گفتم باید دید این اولویت گذاری ها ارزششو داره؟که بنظر من ارزش گذاری کار جالبی نیست چون در طول زمان میبینم بسیار ارزش ها بودن که بی ارزش شدن!

کارای بزرگ رو نباید منطقی دنبال کرد باید با دل تصمیم گرفت:)

پاسخ:
ممنون از شفاف سازی تون.
"کارای بزرگ رو نباید منطقی دنبال کرد باید با دل تصمیم گرفت" جواب ِ سوالم رو گرفتم.
۱۱ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۵ جوینده آرامش

ولی به نظرم وقتی اون راهی که به فطرت آدمی نزدیکه رو انتخاب میکنیم دیگه اون عدم قطعیت که توی نظرات اشاره شده بود توش دیده نمیشه

چیزی که به فطرت و اصل وجودی مون نزدیکه (دیگه تعارف که نداریم با خودمون!) رو کاملا میدونیم چیه و همیشه هم با نفس مون در حال تضاد و تقابله و البته سخت ترین مسیر 

سختی های مسیر همیشه سازنده است اصلا فلسفه ی دنیا و سختی هاش برای ساخته شدنه...

پاسخ:
نمی دونم! بذار فکر کنم بهش..
(چند روز بعد)
ولی نمیشه ها؟.. حداقل برای آدم های معمولی، شاید برای اشخاص با پایه ی معنوی بالا همه ی مشکلات ِ راه احلی من الاعسل باشه و یک لحظه هم شک نکنن به راهی که درش قرار گرفتن اما برای آدم عادی نمیشه، من ِ نوعی نیاز دارم به شک کردن  و نگران بودن به راهی که توش قدم بر میدارم حتی اگه دلم گواهی مثبت بده.
با کلیت کلام شما موافقم، فقط منظورم این هست که عدم قطعیت شاید یکی از ضعف های آدم های معمولی باشه اما حُسنی که داره اینه که می تونه وسط راه که خسته شد گله و شکایت کنه (با چاشنی کمی گیس و گیس کشی بین خالق و مخلوق).
۰۹ آذر ۹۹ ، ۲۳:۳۹ جوینده آرامش

سلام

پاسخ به این سوال خیلی خیلی سخته و به جنبه و ظرفیت وجودی اون آدم بستگی داره؛ تازه خوبه خوبش اگر همون اول هم کاملا بااراده و با انگیزه بره توی این راه معلوم نیست وسط مسیر چیا ببینه و چها بشه؟!!...

بهرحال به نظر من اولویت، اولویته دیگه یعنی ارجحه به هر کاری یعنی کاملا به رفتن توی این راه معتقد بودن؛ پس باید با تلاش و توکل ادامه داد اگه بهش باور داشته باشی...

پاسخ:
سلاام. خوش آمدید.
اره، مشکل همین جاست، تو مسیر رو انتخاب می کنی اما اینکه در طول مسیر چه اتفاقاتی بیوفته دیگه دست تو نیست. و باید بتونی شخصی که بوسیله ی اون تجربیات بهش تبدیل شدی رو بپذیری هرچقدر هم که شبیه خودت نباشه و تعجب کنی! اسمش رو میتونیم بذاریم "جبر ِ مسیر" تو نمی دونی در طول راه چه چیزهایی انتظارت رو می کشن، اما وقتی قبول کردی در جاده ای پا بذاری یعنی همه جوره پذیرفتیش. حرفشون زور نیست؟ :))
اما از طرفی شاعر می گه"اگه بیراهه نباشه جاده هم معنی نداره، مگه میشه یه مسافر؛ پا تو بیراهه نذاره؟"

متاسفانه یه چیزی که قطعا وجود داره اصل عدم قطعیته!

یه هدف الان میتونه فوق العاده عالی بنظر بیاد ولی بعد از چند مدت یا از یه دید دیگه ببینیم چقدر عبثه

یه چیز دیگه هم هست که ارزش گذاری هامون بر اساس آموخته هامون هست از محیط و آموخته هامون قطعا کامل نیست.یعنی بنظرم هرچیز ارزشمند یا بی ارزشی که هست صرفا برا اساس قراردادهایی هست که برامون تعریف شده

البته بستگی داره این راهی که میگی چی باشه.مثلا برای چند ماه اولویت رو یادگیری زبان یا یه مهارتی بزارم این حرفا در موردش صدق نمیکنه ولی اولویتی که بخوای موهارو براش سفید کنی بنظرم وجود نداره!

پاسخ:
عدم قطعیت..
کاش می شد خوش بینانه تر به موضوع نگاه کرد. ممکنه عذاب ها و تحمل ِ سنگینی ها بلاخره یک روزی تبدیل به نور بشن؟ ای کاش.

همین خلاف جهت شنا کردن خیلی سخته، اونقدر که گاهی وقت ها از کرده ی خود کور و پشیمان می شی. و بعدش همه اش درمورد اینه که زندانی که محیط برات تدارک دیده رو برای خودت دلپذیر کنی! شاید خلاف جهت شنا کرده باشی که آزاد باشی، اما اون هم یه جور زندان ِ دیگه ست!

۰۷ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۹ سارا خانی

اینجور وقتا من خودمو میذارم جای 80 سالگیم. به چهره چروکیده توی آینه نگاه میکنم، بعد تصور می‌کنم همچین زندگی‌ای رو از سر گذروندم و سعی میکنم حس و حالم رو بفهمم. راضی‌ام؟ حس میکنم خوب زندگی کردم و عمرم رو تباه نکردم؟ 

بعدش حس بهتری نسبت به کاری که انجام میدم یا چیزی که رها کردم پیدا میکنم. 

پاسخ:
من هم قبلا از این ترفند استفاده می کردم، "از پسش بر میام، به خفن ترین صورت ممکن! چونکه می خوام بعداً که به راهی که اومدم نگاه می کنم با یک لبخند حاکی از رضایت عمیق به خودم افتخار کنم."
اما حالا میخوام به جواب ِ این سوال برسم: حاضری به خاطر هدفی که داری جوونیت رو به چوخ بدی؟! :))
اما با تمام ِ سختی باز هم به این جواب می رسم"اگه قرار نیست ما انجامش بدیم پس کی میخواد انجامش بده؟" Louder Than Bombs | BTS



ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">