جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

چالش ِ چالش برانگیز!

سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۰۰ ب.ظ

چه کرده این چالش با روزمره‌های من!
یه یمن وجودش سعی می‌کنم کارهای مشخص شده برای اون روز رو با سریع‌ترین حالت ممکن انجام بدم که بتونم زنجیر اسارت رو پاره کنم. در عین حال وقتی آزاد می‌شم و صفحات رو باز می‌کنم دلم می‌خواد زودتر بیام بیرون برگردم به کارها. انگار این چالش داره سیم‌پیچی‌های مغزم رو دست‌کاری می‌کنه.
مفاد چالش رو بنا به مصلحت واسه خودم کمی تغییر دادم و اکثرا  چک کردن شبکه‌های اجتماعی رو منوط بر انجام دادن وظایف اصلی که باید انجام بشن گذاشتم. مثلاً «اول دو/سه کار اصلی رو انجام بده بعد به شبکه‌های اجتماعی سر بزن» این یعنی عملاً کل روز درگیر بودن و فرصت نداشتن برای فعالیت‌های غیر ضروری. باز خوبه در این مرحله امید به زودتر انجام دادن کارها داری اما گزینه‌ای مثل «امروز اصلاً به شبکه‌های اجتماعی سر نزن» دقبقاً می‌زنه به هدف! کل روز رو داشتم در فراق جنس می‌سوختم به واقع.
درد اینجاست که کلید ِ ماجرا تنها یه کلیک ساده است! فکر کن، وقتی وارد مرورگر می‌شی برای انجام کارها یا شرکت در کلاس‌ها، پنل بیان و صفحه‌ی وبلاگ فقط یه پنجره اون ورتره و دلبرانه داره بهت نخ می‌ده. کم کم زمزمه‌ها شروع می شن، یه کلیک ساده...یه کلیک ساده...و تو باید در مقابل این وسوسه‌ها مقاومت کنی، تمرکز کنی و کلی کار مفید انجام بدی(پوووف).
فعلاً با تغییر دادن مرورگر اصلی از فایرفاکس که صحفه‌ی بلاگ، اینستاگرام و بقیه مکان‌های لهو و لعب اونجا ذخیره هستن به اُپرای کویر، کمی کنترل ماجرا راحت‌تر شده. اما هنوز بدن درد دارم، یعنی اینقدر معتاد بودم؟

 

پ.ن.1 یه سلامی هم بکنیم به هم‌بندی‌های عزیز، بچه‌هایی که در این چالش شرکت کردید، حالتون چه طوره؟ شما هم درد به استخونتون زده؟ و در این مدت سختگیری ِ زیرپوستی ِ این چالش رو حس کردید؟

 

پ.ن.2 بعضی وقت‌ها سر کلاس با فهمیدن مطالب درسی اشتیاق جوری در رگ‌هام جریان پیدا می‌کنه که می‌تونم همون موقع بلند شم، دست‌ها رو ببرم بالا و رقص سماع برم، بچرخم و بچرخم و بخندم(از عوارض خواندن داستان‌هایی از شمس و مولانا). بعد فکر می‌کنم با این حس و آتشی که در درونم زبانه می‌کشه می‌تونم کل دنیا رو فتح کنم.
اما واقعیت چیه؟ این اشتیاق بعد از بیش‌تر از 8 سال نتونست به جای ِ درخور ِ توجهی برسه. چون تنها بود و متریال‌های دیگه‌ای مثل سخت‌کوشی و  تمرکز همراهش نبودن. انگار تنها آجرهایی کج و معوج روی هم قرار گرفته بودن بدون داربست و پی ِ محکم.
آیا فقط با حس ِ اشتیاق می‌شه فاتح شد؟
.
.
این حس لازمه اما کافی نیست. اشتیاقی که در عمل بازتاب نداشته باشه به چه درد می خوره؟جوانه‌ت همون قدر که نیاز به آفتاب ِ اشتیاق داره که بهش گرما بده، به آب‌یاری ِ منظم هم نیاز داره.
وقتی یکم بزرگتر می‌شی می‌فهمی برای راهی که اشتیاقت رو براش خرج کردی باید بهای سنگینی بپردازی! چرا؟ نمی‌دونم، شاید بعدها نظرم عوض بشه اما فعلا به این نتیجه رسیدم که اگه از یه جایی به بعد از اشتیاقت میوه نچیده باشی (کسب منفعت نکرده باشی) حسابی تو ذوقت می‌خوره.

۹۹/۰۸/۲۰
ZaR

نظرات  (۸)

سلام سلام سلام.

چقدرخوبه این چلش وکمی سخت...

پاسخ:
سلاام.
در حالی که سخت میگذره، خوش هم میگذره.

من دو سه روز دوباره کنترلش از دستم در رفت اما باز برگشتم بهش :)

روز اول تقریبا تعداد ساعات استفاده رو به نصف رسوندم. اون روزی هم که تا دوازده دست به گوشی نزدم نمی دونستم با دستام چیکار بکنم😁

پاسخ:
دقیقا! مثل کش تنبون می مونه لامصب. :| :))
سخت تلاش می کنی به یه جا برسونی، با کوچکترین سهل انگاری برمیگرده سر جای قبلی.

منم هروقت مرورگر رو باز میکنم و میخوام برم سر کلاس یه بسم الله میگم و روی لوگوی بیان هم کلیک میکنم. باز خدا رو شکر دو روز توی هفته بیشتر کلاس ندارم. 

عوض کردن مرورگر روی من جواب نمیده. چون همیشه با هردوتا مرورگر به طور همزمان کار میکنم:ا

 

پاسخ:
می تونی یکی رو به درس اختصاص بدی یکی رو به کار های دیگه؟ مثلا پسورد بیان در مرورگر اصلی سیو نباشه.

۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۸:۳۵ فاطمه ‌‌‌‌

منم هنوز به اون درجه از معرفت نرسیدم که یه روز هیچ کدوم از اینا رو نرم! :))

 

آره منم بعضی روزا بیشتر از یکی از کارا رو انجام میدم. خیلی خوبه چون چالش بعضی روزا آسونه به نسبت. مثلا فکرشو بکن آدم یه روز کلا تو گوشی باشه اون وسط ۲۰ دقیقه هم بشینه مدیتیشن کنه! خب چه فایده :))

پاسخ:
همه ش فکر می کنم حیفه این چالش تمام بشه و یه روز کل وسایل الکتریکی رو خاموش نکرده باشم! :))

بنظرم وقتی که برا وبلاگ میزاریم مثل بقیه سوشال مدیا وقت تلف کنی نیست

ارزششو داره

پاسخ:
به عنوان یک وبلاگ نویس نمی تونم موافق نباشم. :))
۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۷:۳۴ فاطمه ‌‌‌‌

چه اصل خوب و به درد بخوری گذاشتی که اول یه کارایی انجام بدی بعد بری سراغ سوشال مدیا.

من دیشب دو ساعت گوشیم رو خاموش کردم! اصلا فکرشو نمی‌کردم بتونم هی نرم سراغش چکش کنم :))

 

آره این بیان خیلی دم دست منم هست. گاهی وقتا بدون فکر بازش می‌کنم حتی :))

پاسخ:
خیلی به درد خورد، جوریکه با همین فرمون چنتا خونه رو پر کردم. یه روز یه کار، یه روز دو کار یه روز سه کار.
آخ من هنوز به اون درجه از معرفت نرسیدم که خونه ی خاموش کردن گوشی رو اجرا کنم. :D

از اینستاگرام و بقیه هم خانواده هاش فرار کردیم به بیان، اما اینجا انگار دچار درجه ی جدیدی از اعتیاد شدیم!

من همون روز اول ولش کردم D: 

پاسخ:
اشکال نداره، چالش های بعدی جبران کن. :D
۲۰ آبان ۹۹ ، ۱۷:۰۶ احمدرضا بهمدی

من که بسمه هر روز خونمون چالشه خخخخ

پاسخ:
خدا قوّت. :D

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">