جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

این روزها یک سوال بزرگ برام ایجاد شده، با کودک ِ درون ِ زخمی باید چه‌کار کرد دقیقاً؟ اصلا درمان قطعی برای زخم‌های درونی ِکهنه‌‌ای که هر چند وقت یک بار سر باز می‌کنن وجود داره؟ زخم‌هایی که کل شخصیت و در ادامه زندگی فرد رو تحت تاثیر قرار میدن. نمی‌دونم. از وقتی خودم رو شناختم دارم روش کار می‌کنم، خوب نمیشه که نمیشه! هر موقع خیالم راحت میشه که خوب شده و در وضعیت متعادلی قرار داره،در عمل دستم رو می‌ذاره تو پوست گردو. بلاخره وقتی یه کوزه داره شکل می‌گیره هر خطی روش بندازی ماندگار میشه مگه اینکه دوباره بذاریش داخل کوره‌ی داغ آبش کنی و از نو بسازیش. من حتی این راه رو هم امتحان کردم! یا درست انجامش ندادم یا جواب نداد بلاخره.

از دست ِ کودک درونم شکارم! بهتر بگم از بخشی از وجودم عصبانیم که در گذشته مونده و هیچ جوره قصد نداره رهاش کنه. چرا تلاش‌های چندین ساله جواب نداد و دُمل‌های چرکی دوباره سر باز کردن؟ این همه تلاش و مرارت دود شد رفت هوا و دوباره برگشتم سر خونه‌ی اول. وقت‌هایی که مستاصل میشم می‌گم: به من چه اصلاً! چیزهایی که دیگران باعثش بودن رو چرا من باید مسئولیش رو به دوش بکشم؟ اشتباهه؟ البته یکی نیست بگه به عمه‌ت نزدن که تو رو زدن، اگه تو مسئولیت قبول نکنی کی بکنه؟
خب باید چیکار کنم؟ از هر راهی رفتم جواب نداد. ناز و نوازش، تیمار کردن، بیخیالی، گریه و زاری، آموزش، کمک گرفتن از متخصص.. انگار جوونیت رو بذاری پای بزرگ کردن بچه‌ی ناقصی و بعد از 10-15 سال ببینی یه ذره هم تغییر نکرده! حس شکست به آدم دست نمیده؟ دیگه نمی‌دونم چه استراتژی رفتاری باید به کار ببرم که جواب بده؟! نمی‌تونم یه کاغذ بچسبونم به پیشونیم که درون ِ من یک کودک ترسیده‌ی خشمگین ِ حساس زندگی می‌کنه مراقب رفتار خود باشید؟! بلاخره همه مشکلات خودشون رو دارن، هر کی منافع خودش رو داره؛ نمی‌تونم انتظار داشته باشم به این خاطر من رو بذارن رو سرشون حلوا حلوا بکنن که! نمی‌دونم این قسمت از وجودم چه انتظاری ازم داره؟ چیکار باید می‌کردم که نکردم..
اینقدر که حواسم به این بخش زخم خورده بود مبادا دوباره بترسه، دوباره ضربه بخوره، احساس می کنم همه‌ی فرصت های زندگی و جوونیم رو از دست دادم!
در ستایش توبه میگن خداوند اگه بخواد لوح ِ سیاه درونت رو سفید ِ سفید می‌کنه، حالا نمیشه این تبصره برای زخم‌ها و ضعف‌ها هم صدق بکنه؟ یه جوری لوح وجودمون رو سفید کنه انگار هیچ وقت اون لکه‌ها وجود نداشتن. پاک ِ پاک.

۹۹/۰۶/۰۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">