جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

 

"وقتی در شرایطی قرار گرفتی که آموخته‌های قبلیت به دردت نمی‌خورن."


سه پروسه برای گذروندن داری:

1. مرثیه سُرایی/  عزاداری برای کسی که بودی و دود شدن ِ تلاش و کوشش ِ سالهای متمادی. بشینی و دست رو دست بذاری بدون هیچ برون ریزی. تا وقتی‌که این مرحله بگذره.

2. بی‌عاری؛ چند پله بالاتر از انعطاف پذیری/ در این مرحله «خواستن» هیچ نقشی نداره، فقط و فقط «اجبار» و «ضرورت». باید جوری بشی که هیچ وقت نبودی، تبدیل به آدمی بشی که فکر می‌کردی امکان نداره؛ نمی‌تونی! وجهه‌هایی از وجودت رو به زور بیدار کنی و به سطح بیاری که هیچ وقت فکر نمی‌کردی ممکنه در درونت وجود داشته باشند! جوری رفتار کنی که باید رفتار کنی نه جوری که دوست داری رفتار کنی! ترجیحاً راهی رو انتخاب کنی برای رفتن که همیشه ازش نفرت داشتی! منفی و مثبت فرقی نداره، مهم جدا شدن از "منی" هست که بودی یا حداقل فکر می‌کردی هستی.

 

3. دستاوردها/ وقتی مرحله‌ی قبل رو با تمام خسارات ِ وارده بر زندگی پشت سر بذاری یعنی تونستی از شخص ِ قبلی که بودی بگذری [به اجبار یا اراده برای کائنات هیچ تفاوتی نداره به واقع.]، حالا تو شده‌ای «همه»، یعنی هر چیزی که برای بقا لازم هست رو تونستی کسب کنی و در درونت داری. الان میتونی در حین ِ التیام کبودیها و جراحات حاصل شده بر تَن و روح، علاوه بر طلب کردن ِ آموزه‌های جدید، از آموخته‌های قدیمی جور ِ دیگه‌ای استفاده کنی، در واقع آماده‌ای برای برداشتن قدم ِ بعدی در جهت ِ ماندگاری.

 

نظرات  (۳)

کام بک سون شد بالاخره :)

سلام :*
بیا کمی از خودت برام بگو. که این روزا در چه حالی ؟! خوبی؟
پاسخ:
ســـــلام!
بیا با هم حرف بزنیم رها..
من یه مدت طولانیه که تو مرحله 1 گیر کردم :(
پاسخ:
سلام.
مجبوری بیای بیرون و از این مرحله رد بشی، می فهمی؟ مجــــبوری!
شبیه جمله چیزی که تو رو نکشه، حتما تو رو قوی تر می‌کنه
پاسخ:
سلاام.
نوع محکومیتش جوریه که هم مختاری هم مجبور! که اگر جواب بده می تونی برای خودت بخونی: 
" این دگر من نیستم، من نیستم / حیف از عمری که با من زیستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">