جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

Dear Zindagi*

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۰۲ ب.ظ

کائنات و نظام هستی رو می‌شه جزء لجوج‌ترین عناصر عالم دسته‌بندی کرد! وقتی یکی می‌زنه اگر در جواب یکی بزنی دفعه‌ی بعد چهارتا می‌زنه. ایدفعه اگر خیلی مروّت به خرج بدی و در جواب این چهارتا دو تا بزنی نامردی نمی‌کنه و شش تا می‌زنه!! 

این مسئله جبر ِ ما انسان‌هاست. هر ثانیه در مواجهه با عناصر لجام گسیخته‌ای هستیم که در عین ِ منظم بودن بی‌نظمه و در عین حساب و کتاب داشتن بی‌حساب و کتاب. در کتاب " تسلی‌بخشی‌های فلسفه / آلن دوباتن" [یادم باشه درموردش بنویسم.] به نظر لوسیوس سنکا: [فیلسوف رومی که امپراتور وقت رو از 15 سالگی پرورش می‌ده و سال‌ها بعد از طرف همون فرد یک روز دستور می‌رسه که سنکا بی‌درنگ باید خودکشی کنه و ایشان با روحیه‌ای آرام و لبی خندان در مقابل چشم خانواده خودکشی می‌کنه!] "اوج حمکت آن است که یاد بگیریم سرسختی و لجاجت جهان را با واکنش‌هایی مثل فوران خشم، احساس بدبختی، اضطراب، ترشرویی، خود برحق‌بینی و بدگمانی، بدتر نسازیم."

در راستای این حرف، ما انسان‌های مجبور مختاری هستیم. یعنی درحالیکه مجبوریم [مورد جبر قرار گرفته] اختیار داریم. یه ایدئولوژی در این مورد هست که می‌گه اگر جبرمون از به این دنیا اومدن با سر و شکل خاص و قرار گرفتن در زندگی ِ ناخواسته و شرایط متفاوت رو بپذیریم اون موقع تازه مختار می‌شیم که حالا چه طور ازشون استفاده کنیم. یعنی اگر می‌خوای مختار باشی اول باید تابع باشی. تابع ِ چیزی که هستی و بهت داده شده. بعد از رد کردن این مرحله که خیلی هم ساده نیست[!] بهت می‌گن حالا بیا این اختیار مال تو هر کار می‌خوای بکن! [:D]

*

love you Zindagi
love you Zindagi
love you Zindagi
love Me Zindagi

مواجهه با زندگی همچین قاعده‌ای داره، اول باید سه باز بگی زندگی دوستت دارم، بعد بگی حالا تو هم دوستم داشته باش! اول هندونه بذاری زیر بغلش بعد خواسته‌ت رو مطرح کنی که نتونه رد کنه!

 



فیلم جدید عشق‌جان [:D]، یک ماه دیگه اکران می‌شه.
 

 

۹۵/۰۸/۰۵
ZaR

نظرات  (۱۲)

این کتاب خیلی خوبه. من عاشق عکس جلدشم مخصوصا.
یه کتاب دیگه ای هم داشت اسمش تو مایه های معماری خوشحالی بود که من خیلی خوشم اومد. البته راجب معماری بود بیشتر تا فلسفه، اینکه معماری یه فضا چطور آدم رو شادتر می کنه و رو خلقیاتش تاثیر می ذاره.
کلا آلن دو باتن خوبه، فقط حیف که...
پاسخ:
سلام. من هم باهاش ارتباط برقرار می کنم. یه کتاب دیگه هم داره " هنر سیر و سفر" خیلی خوبه.
یعنی پوست آدم کنده میشه تا به تبعیت برسه. هر بار که فکر میکنی با همه چی میتونی کنار بیای و همه چیز رو پذیرفتی  یهو سر و کلش پیدا میشه با یه مشکل بزرگتر تا ببینه هنوزم میتونی چسماتو ببندی و بخندی یا نه 
پاسخ:
صحیـــــح است.
زهرای عزیز خیلی خیلی ممنونم بابت خصوصی که فرستادی
واقعا حرفایی بود که شنیدنش به دردم خورد، لازم بود بشنوم و از حس خوبی که بعد فکر کردن به حرفات بهم دست داد ممنونم:)
پاسخ:
سـلام ریرا جان. امیدوارم همه ی امروز هات پر بار تر از دیروز هات باشن.
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۱ ساکن طبقه 40
موافقم.
نه جبر است و نه اختیار ، بلکه چیزی است بیابین !!!
پاسخ:
من هم به این نتیجه رسیده بودم! خیلی هم مطمئن بودم! بعد دوباره دو به شک شدم! :|
بعد شیش تا میزنه نمیشه ما بزنیم شتکش کنیم؟
پاسخ:
توی گوگل سرچ کردم بزنیم شتکش کنیم یعنی چی؟ :)))))))))
کاش می شد انصافاً! همچین کاری تنها با رضایت و لبخند از هر نوع شرایط پیش آمده از زندگی ممکن خواهد شد! :|
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۵ نویسنده ....
اسم کتاب چه خوبه تسلی بخشی های فلسفه.داد می زنه:من رو بخون:))
پاسخ:
مطالبش رو قشنگ ارائه می ده جوری که به درد بخوره. جلدش هم قشنگه، فقط ترجمه ش یخورده ستمه! :D
love you zindagi * 3
پاسخ:
یــــــس.
به نظرم، خودم به حدى رسیدم که اختیار زندگیم رو داشته باشم. ولى بعضى مسائل توى زندگى هستن که که حل کردن و مواجه شدن با اونا خیلى سخته. در حد غیرممکن. درحالى که اگه حل نشن زندگیمون مختل میشه. مجبور میشیم سرکوبشون کنیم و کلن بى خیال قضیه شیم. بزرگترین نمونه ش طبیعى ترین نیاز هر انسانه. و داشتن یه کسى که هم حمایتت کنه و هم تو حامیش باشى. من واقعا حاضر هستم تا چند وقت دیگه ازدواج کنم. حتى قراره که کنار درس خوندن، درآمد هم داشته باشم. یعنى شرایطش رو کاملا دارم. ولى سیل مسائل روانى پشت سرش (در ارتباط با دیگران: فک و فامیل، دوستان و آشنایان) باعث میشه که پشت گوش بندازم این قضیه رو. موکول کنمش به آینده. آینده اى که معلوم نیست کى باشه. 

ولى این پشت گوش انداختنا نه تنها باعث حل شدن مسئله نمیشه، بلکه به شکل هاى دیگه خودشو نشون میده. افسردگى و حال نداشتن. انگیزه نداشن براى درس خوندن و کارکردن. خشم و نفرت. و میل به خودکشى. 
پاسخ:

می دونی، مسئله اینجاست که ما امروزمون آبستن فرداست، و فردا آبستن فردا های دیگه و اگر امروز رو با این تفکر که: "من مسئله ی حل نشده ای دارم که زندگی م رو مختل کرده" بگذرونیم به حتم ناخودآگاه روی نوع عملکردمون در مسائل مختلف حتی مسائل روزمره تاثیر منفیش رو میذاره. و اینجاست که خودمون هم نمی دونیم از کجا خوردیم!
۰۵ آبان ۹۵ ، ۱۵:۳۶ .: جیرجیرک :.
با این حساب زندگی فقط صد سال اولش سخته! ;)
پاسخ:
زندگی یه بازیه، فقط باید بازی کردن بلد باشیم تا چیز هایی که می خوایم رو بدست بیاریم، حتی گاهی وقت ها نه همیشه باید بلد باشیم خودمون با خودمون بازی کنیم!
از خوندن این پست واقعا لذت بردم. :))
پاسخ:
خدا رو شکر :)
این کتاب تسلی بخشی های فلسفه چقدر خوبه، چند وقته تو فکرشم به محض بازشدن جا میخونمش^ـ^


پاسخ:
خیـــــــــــلی!
بذار وقتش که شد خودت به سمتش کشیده می شی. یا مثلا از اول نمیخواد شروع کنی، برو سراغ قسمتی که بیشترین شباهت رو به وضعیتت داره چون قسمت ها بهم پیوسته نیستن.
همین الان از قدم زدن فکورانه در جنگل پشت دانشگاه بر میگردم....
چه پست به موقعی....
فکر خودم به جواب نرسیده بود...
پاسخ:
چقدر خوشحال شدم که از نظرت الی. از اینکه این نوشته درست به موقع به دردت خورد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">