به جان می کوشد، منطقی باشد؛ مست.
قانع کردن آدمهای بیمنطق خیلی راحتتر از به راه آوردن ِ آدمهای با منطق هست. دستهی اول کلید ِ دلشون پیدا بشه حله، بدون چون ُ چرا حرف ِ درست رو قبول میکنن در واقع به فرد گوینده اعتماد میکنن حتی اگه عمیقاً به باور نرسیده باشن. اما دستهی دوم رو در 80% مواقع هیچ جوری نمیشه توجیه کرد. حتی اگر حقیقت موجود به نفع خودشون باشه چون با منطق شاخ ُ دم دارشون همخوانی نداره ردش میکنن. اینجور آدمها به هیچ صراطی مستقیم نیستن و حتی اگر سرشون به سنگ بخوره هم از موضع پایین نمیان! به این حالت میگن "سقوط انسانی". انسانی که به خاطر منطق ِ بیمنطق ِ خودش باعث به قهقرا رفتن ِ خودش میشه و همیشه از نفهم بودن باقی آدمها در عجبه!
منطق فاحشه ست، با هر کسی میتونه بخوابه. هر فردی میتونه دیسیپلین ِ مخصوص به خودش رو داشته باشه. هنر این نیست که سریع منطق ِ زندگی ِ دیگران رو زیر سوال ببریم بلکه هنر اینه که بتونیم بدون جهتگیری استدلالهای دیگران رو بشنویم، با دید ِ باز بررسیشون کنیم و اگر برامون سوال پیش اومد یا با تفکرات خودمون سازگاری نداشت درمورد ابهامات تحقیق و بررسی کنیم. چون منطقها نسبی هستن یعنی منطق ِ هر کس میتونه نکات مثبت و منفیای داشته باشه، اگر بتونیم قسمتهای خوب هر منطقی رو به منطق ِ خودمون اضافه و ادغام کنیم هنر کردیم! اون موقع ست که میتونیم منطق ِ پختهتر و وسیعتری بسازیم. و این یعنی پیش زمینهی پیشرفت در تمامی ِ ابعاد ِ زندگی. یک فرد وقتی منطقش درست باشه نحورهی برخوردش با محرکها و مسائل درونی و بیرونی بهتر میشه.
نکته: در تعریف افراد دُگماتیسم اومده" باورهای ثابت را به مثابه حقایق ِ همیشه همان و همهجا درست، میانگارد" یعنی حتی اگر منطقشون فقط باورهای پوچی باشه که نه حقیقی هستن و نه واقعی، باز با اصرار به عنوان یک امر ِ حقیقی و حتمی بیانش میکنن.
ما معمولاً به آدمهای افراطی در مذهب میگیم دُگم و بسته. اما اینجور آدمها در هر قشر و صنفی دیده میشن که جز منطق خودشون هیچ چیز دیگهای رو قبول ندارن و زمین و زمان رو به اشتباه بودن محکوم میکنن. در حقیقت این افراد حمـّال و بردهی منطق ِ خودشون هستن!
پ.ن. اگر عکس ِ مرتبط با محتوای ِ پست سراغ داشتید خوشحال میشم پیشنهاد بدید.
عنوان یک هایکو هست که معنی خوبی داره ولی اینجا با محتوای ِ پست یک جهت نیست.