جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

در حرص ِ زر می سوختیم!

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ب.ظ

مادر: «خدا پرپرت کنه دختر!»

من: «چرااا؟ مگه همه‌ش تقصیر ِ من بوده؟!»

مادر: «خدا اون دوستت رو ...!»

من: «چرااا! مگه همه‌ش تقصیر اون بوده؟ »[اینجا مجبورم طرف دوستم رو بگیرم که آتیش ِ مامانم تندتر نشه!]

 

قصه از این جا شروع شد که پس‌انداز ِ یک سالم دود شد و رفت هوا. در واقع دزدیده شد، به ساده‌ترین و احمقانه‌ترین شکل ِ ممکن! پولهایی که ذره ذره با خون دل جمع کرده بودم، حتی یواشکی کار کرده بودم... به عنوان یک دانشجو واقعه‌ی دردناکی رو تجربه کردم. چون نمی‌تونستم داغ ِ از دست دادنشون رو تنهایی به دوش بکشم به مادرخانومی‌م گفتم. البته اول مراسم مرثیه سُرایی رو تنهایی به جا آوردم بعد با خنده خبر رو به اطلاعشون رسوندم!
خودمم نمیدونم چرا اونهمه پول ِ نقد رو توی خونه و در تابلوترین جای ممکن نگهداری می‌کردم، جوری که هر ننه قمری یه دوری داخل اتاق بزنه متوجه بشه و برشون داره! بودنشون یه جور حس ِ پشتوانه بهمراه داشت. العان بدون اون حس؛ احساس لخت بودن می‌کنم!

 

+ و تمشک طلایی تعلق می‌گیره به هم خونه‌ای عزیزم که کارگرهای برق رو توی خونه تنها گذاشت که به قرارش برسه!! و گوی طلایی تعلق می‌گیره به خودم که وقتی اس ام اس داد"اگه چیز قیمتی توی خونه داری بردارم." هیچی به ذهنم نرسید!! :|

 

پ.ن. گفتم چیکار کنم تلخی و پررنگی ِ این اتفاق کمتر شه؟ قرار شد یک هفتگانه بسازیم و بفروشیم که شیرینی‌ش قطره‌ای و ماندگار باشه. این اولین قلم که قراره یه روزمیزی ِ خوشگل بشه. هنوز بهم وصلشون نکردم و موندم گل ِ آخری رو چه رنگی ببافم؟ نارنجی؟ سبز چمنی؟ خاکستری؟
 

 

۹۵/۰۵/۲۰
ZaR

نظرات  (۱۳)

۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۰ رها مشق سکوت
امیدوارم چندین برابرش بهت برگرده 
میخواستم بگم نارنجی کمرنگ اضافه کن، که دیدم خودت گفتی گلبهی اضافه کردم 
خیلی از اینا که بافتی و اسمش رو نمیدونم چیه خوشم میاد D: چندوقته منتظرم برم تهران و از مامانم یادبگیرم تا بتونم چندتاکوسنش رو ببافم 
پاسخ:
بسیــار متشکرم رها بانو.
تمومش کردم. خیلی خوب شد.
اسمشون "موتیف" هست. قطعات کوچیکی که جدا جدا بافته می شن و بعد بهم وصل می شن. و وصل کردن شون اندازه ی بافتن خودشون وقت می بره! :))
آدم بهشون شدیداً علاقمند میشه!. :))
ان شاء الله. ببافید عکسش رو هم بذارید ما استفاده کنیم. ^ ^
اوووف :| حالا چقدر بوده؟ بگو تا منم بشینم باهات حرص بخورم :| :(

خانومممم شوما علاوه بر کدبانو بودن، ناجور هنرمند هم هستی. اصلن زی زی از هر انگشت ِش ی ِ هنر میباره :)
چه قشنگ شده :)
پاسخ:
ســــــــــــــلام بانو.
نه لطفاً حرص ِ این رو نخور که ارزش نداره! :|

قربوووونت. لطف داری به من ^ ^)
زی زی از هر انگشتش یه خرابکاری هم می باره! :))))

 عیبی نداره، تن سالمی داری، دعا کن با اون پول کار خیری انجام بده :)
حلالش کن و مطمئن باش بیشترش بهت میرس و یه تجربه خوب هم پیدا کردی!
پاسخ:
دقیقاً، حلالش کردم که ان شاء الله با این پول به راه راست هدایت بشه اون وقت چند برابرش به خودم برگرده! :D
مرسی نرگس ^ ^
متاسفم شدم برات. من یه همندزفرى گم کرده بود تا یه هفته فکرم مشغول بود! البته نکته خوب اینجاست که بعد از مدتى حالمون برمى گرده به حالت اولش. فقط به زمان نیاز داره. 
پاسخ:
سلام. مرسی از هم دردی ت. 
آره، هر چی باشه هم ارزش نداره بیش از اندازه آدم به خاطرش حرص بخوره. یه دفعه یه مویرگ توی مغز پاره می شه اون وقت چند برابر همون چیزی که از دست دادیم هم به دردمون نمی خوره!
از پیشگاه خداوند برایت صبر مسئلت دارم:دی
پاسخ:
سپاسگزارم ای اسپریچوی بزرگ. :))
توى این ترکیبت جاى سرخابى و سبز چمنى رو عوض کن،یه سرخابى دیگه اضافه کن به نظرم.خوشگل ترش میکنه!
بابت پولاى گم شده حرص نخور،صدقه ى خودت و خونواده ت!
میشه بگى هفت گانه ت شامل چه اقلامى میشه؟شاید منم یه سرى سفارش بدم،اگه قبول زحمت کنى
پاسخ:
ترکیب رنگ ها رو باز ده بار عوض کردم تا به نتیجه رسسیدم بلاخره! :))
یه گلبهی اضافه کردم خیلی خوب شد. مرسی از هم فکریت^ ^

در حد چیزای کوچولو بلدم. رو میزی ، زیر لیوانی، ریسه های رنگی رنگی.. والا تاحالا سفارشی کار نکرده م.اگه دوست داشتی وقتی همه شون تکمیل شدن عکس شون رو بهت نشون بدم ببینی به دردت می خورن یا نه.
سبز چمنی :)
پاسخ:
سلام.
آخر گلبهی ش کردم! :))
یه جیزی بین خاکستری و ابی خوبه. نارنجی تقارنش رو از بین میبره و سبز چمنی هم زیادی سبز میشه کلش رو هم. این بود نظر من :)
پاسخ:
دیگه آبی ندارم اضافه ش کنم :)) عکسش بی روح افتاده، اصلش خیلی بهتر هست. :D
مرسی از نظرت. ^ ^
۲۱ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۰ آقاگل ‌‌‌‌
یعنی همون روز که اینا بودن پولت گم شده؟
ای وای!
پیگیری نکردی؟
پاسخ:
تازه من وقتی فهمیدم که یه کیف پول داشتم اونم توی اتاق ولو بود، هرچی میگشتم پیداش نمی کردم. بعد رفتم سراغ اینها دیدم جا تره و بچه نیست! :))
نه! به هیچ جا.
هیچ نگاران نباش چون منم نه اینکه بگم گم کردم اما 10000 دلار رو خرج چیزهایی کردم که هنوزم باورم نمیشه قشنگ میشه گفت ریختم توی جوب! فکر کن خرجش کردی:) 
اصلا فکر کن شاهرخ واسه یکی از پروزه های سینماییش پول کم اورده گفته طرفداراش پول به حسابش بریزن:)
+ موهام؟
پاسخ:
ده هراز دلار؟! :| حداقل تو کشور خودمون به بادش میدادید یه چیزی به هم وطن بماسه.
شاهرخ باید بیاد به من پول بده :| پول زحمت کشیده م رو به بابام هم نمیدم! :D

+ با اینهمه رایزنی های گسترده سفید نشه دیگه :)) :|
سلام
نه، چفدر بوده حالا؟
کجا میذاشتید پولاتون رو مگه؟! :|
مطمئنید حالا؟! دستتون به جایی بند نیست؟
خیلی سخته:|
پاسخ:
سلام.
داخل ِ جیب ِ جلویی ِ کیف ِ لپ  تاپم که همیشه رو به روی در افتاده! :))
اصلاً کمرم خم شد سید!  :)) :|
۲۰ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۴ ساکن طبقه 40
این خیلی بده که دسترنج آدم رو بردارن برن.
واقعا متأسفم برای کسایی که کافیه کوچکترین فرصتی پیدا کنن تا پول ملت رو بالا بکشن
اما پول پشتوانه ی خوبی نیس
الهی پشتتون به اونچه که باید گرم بشه
پاسخ:
خیــلی..
امیدوارم با این پول به راه راست هدایت بشن! :))
مسلماً نیست. اما وقتی میخوای دستت توی جیب خودت باشه وقتی بدونی یه سری پول برای روز مبادا داری، پول های حسابت رو با خیال راحت تری خرج می کنی! :D
متشکرم.

خوشحالم که انقدر خوب با مشکل کنار اومدی، کاری از دستت برنمیاد دنبال راه حل باش :)))
پاسخ:
دو قطره اشک واسه شون ریختم بسشون بود دیگه. :D
پول بدست میاد دوباره. ولی جای ِ سوخته ی حماقت ها می مونه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">