جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

نقد ِ سازنده پس از مرگ ِ سهراب

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

من آدم ِ خنده‌رویی‌ام. در هر موقعیتی.  وقتی خوشحالم، هیجان زده‌م، احساس خجالت می‌کنم، وقتی عصبانیم و دارم از درون حرص می‌خورم می‌تونم ظاهرم رو حفظ کنم. حتی وقتهایی که در موضع ضعف هستم، لیخند یه جور اعتماد به نفس به ظاهرم میده که بتونم موقعیت رو رفع و رجوع کنم که در ظاهر اصلاً مشخص نباشه.
اما امروز؟
گند زدم.
مشکل کار کجا بود؟
1. خیلی زود قضاوت کردم. چرا؟ چون از فرد مذکور ناراحتی ِ قبلی داشتم و نیمه‌ی چپم مستعد و منتظر یه فرصت بود.
2. در موقعیت ِ مذکور 40 به 60 خوش‌بینی و امکان ِ سوار شدن بر موضوع عقب بود، چرا؟ چون ناخودآگاه می‌خواستم احساس ِ قربانی بودن کنم، درنتیجه دلم به حال ِ خودم بسوزه!
می‌تونستم با کمی تمرکز و تلقین از پسش بر بیام، درصد خوش‌بینی رو بکشم بالا و کژدارمریض هم که شده روز رو خوب به پایان برسونم. اما حوصله‌ی عاقلانه و صحیح و برخورد کردن با قضیه رو نداشتم، درنتیجه خودخواهانه تخته گاز رفتم جلو و سُکان ِ کشتی ِ احساسات و افکار ِ درونی رو کاملاً از دست دادم جوری که عرصه برم تنگ شد و به سختی نفس می‌کشیدم! و در آخر به بدترین وجه به پایان بردمش. در راه هم ترکش عصبانیتم به عزیزان ِ زندگی‌م خورد که از همه جا بی‌خبر بودن.

حالا من موندم و خسارات ِ درونی ِ ناشی از برخورد ِ افکار و احساساتم با هم. در صورتی که هر دو راه ِ اشتباهی رو طی کردن و در نهایت تباهی به بار آوردن!
وقتی فهمیدم اشتباه می‌کردم، احساس ِ گناه نمک بر زخمم می‌پاشید و مثل ِ خنجر به عمق می‌رفت. در واقع عذاب وجدان از فرصت نهایت استفاده رو کرد تا من در موقعیتی که حقم بود تا حدی ناراحت بشم، جوری غلط رفتار کنم که اون چند درصد حقی که در این جریان داشتم رو هم از دست دادم و حالا من بر جا مونده‌م و حوضم!

* این اتفاقات همه درونی بودند و تنها عوارض ظاهری اخم ِ غلیظ به همراه سکوت بود!! و در نهایت کسی فهمید که نباید می‌فهمید و این رو می‌شه جزء بدترین عوارض ِ رفتار اشتباه به حساب آورد.
 

نظرات  (۵)

حالا حال دلت بهتره؟
پاسخ:
آره بابا، فیتیله پیچش کردم.
۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۳۸ .: جیرجیرک :.
و فکر کنم بزرگ ترین مسئله ی پیشِ رو اینه که بخشیدن خودت خیلی سخت تر از بخشیدن دیگرانه. آدم برای خودش بی رحمانه ترین مجازات ها رو انتخاب می کنه. 
پاسخ:
کاملا موافقم و کمی به این درد دچارم. :))
از گناه بقیه به راحتی می گذریم ولی به خورمون که می رسیم شمر میشیم!
۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۷ اسپریچو ツ
داشتم تصور میکردم وسط خیابون وایسادی داری داد میزنی:دی
پاسخ:
اونجا دیگه اشکم در اومد :)) 
بخدا قسم همه مشکل داریم تو تعادل ایجاد کردن این حسای درونی و بیرونی
پاسخ:
بخاطر غذاعاییه که می خوریم. :D
نمی تونیم هیجانات درونی مون رو کنترل کنیم!
۲۷ تیر ۹۵ ، ۰۱:۳۹ آقاگل ‌‌‌‌
صفراتون زده بوده بالا حسابی!
:)
همیشه خنده رو بمونید ان شالله.
پاسخ:
حماقت م زده بود بالا! 
بسیار ممنونم آقا گل.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">