جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

سفر؛ احترام به زندگیست.*

پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ق.ظ

موقع مرتب کردن جزوات و دفتردستک‌ها به چیزهای خیلی جالبی بر می‌خورم. نوشته های پراکنده‌ای که ممکنه از کتابی باشه که در اون زمان مشغول خوندنش بودم یا در جایی از آسمون افتاده باشه در دامنم و ... روی اولین کاغذی که دَم دستم بوده نوشته‌م که برام بمونن. معمولاً زیرشون آدرس و زمان رو می‌نویسم، امّا مثلاً این یکی رو رو نمی‌دونم از روی چی و کجا نوشته‌م اصلاً؟

«وقتی دور هستی فقط دلت تنگ می شود، اما چیزی از واقعیت آنجا نمی‌دانی و حس نمی‌کنی. دلتنگی راهی پیش پایت نمی‌گذارد و تا حدی هم خیالی است. مثل کسی که می‌خواهد دور دنیا سفر کند، اما قدمی برای آن بر نمی‌دارد. انگار منتظر است شخص دیگری پیدا شود، برایش برنامه بریزد، بلیطهایش را بخرد و چمدانش را ببندد و اما باز هم تردید خواهد کرد.

بیشتر مردم شیفته‌ی سفر دور دنیا هستند. به آن فکر می‌کنند. آن را مجسم می‌کنند و از آن حرف می‌زنند. اما تعداد آنهایی که واقعاً سفر می‌کنند، خیلی کم هستند.» ...و زیرش از قول ِ خودم نوشته‌م : و من جزء اون تعداد محدود هستم ان شاء الله.

 از شواهد و قرائن ِ  در دفترچه‌م، می‌شه حدس زد که این نوشته احتمالاً از کتاب "دختر پرتغالی" ِ یوستین گوردر باشه.
 

* عنوان نوشت: تا به حال تنها با یک کوله سفر کردید؟

 

 

۹۵/۰۴/۲۴
ZaR

نظرات  (۸)

چند روز پیش خونه‌ی یکی از دوستان بودیم که یه دختر روس و یه زوج بلژیکی هم اونجا بودن. اومده بودن ایرانگردی. دختر روس با یه کوله پشتی اومده بود، تک و تنها... اول تهران و بعد اصفهان و حالا هم شیرازه... دارم از اینستاگرام دنبال میکنم عکساشو و جاهایی که میره رو می‌بینم. و حسرت میخورم که چرا من اینجوری نیستمُ از همه دل بکنم و بزنم به دل جاده‌ها... من حتا ایرانگردی هم نمیتونم بکنم چه برسه که بخوام برم دنیا رو بگردم... تک و تنها با یه کوله پشتی... میدونم چه دل بزرگی میخواد
پاسخ:
سلام. احوال شما؟
هنوز در زندگی واقعی به این افراد برخورد نکرده م،  الگوی خوبی برای جوگیر شدن و انجام یک عملیات جسورانه هستن!

چه جالب! اتفاقا دیروز جایی گم شده بودم و به این موضوع فکر می کردم که دقیقاً این کار مستلزم ِ دل ِ بزرگیه. که آغاز ِ یک پایانِ !! یعنی چی؟ اینکه ما اگر میخوایم به این هدف غایی برسیم باید روحیه و توان انجام دادنش رو در خودمون بوجود بیاریم. چه جوری؟ لازم نیست بریم فعلا بریم جای ِ دوری. همون جایی که هستیم روحیه ی اکتشاف داشته باشیم. بریم و خیابون ها و و کوچه های شهرمون رو کشف کنیم. کم کم این اکتشافات به جاهای بزرگتری منجر میشه.
امیدوارم شما هم بتونید از این جا شروع کنید و از کشفیات تون لبخند بزنید.

۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۳ ساکن طبقه 40
منم جزء اون عده ی کثیر :((
پاسخ:
میشه بین ِ دو دسته رفت و آمد کرد، یه وقتا این وری یه وقتا اون وری. :D
خیلی زیبا بود :-)
پاسخ:
سلام. :)
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۳۷ آقاگل ‌‌‌‌
بسیار سفر باید رفت تا پخته شود خامی
پاسخ:

در کام نهنگان رو گر می‌ طلبی کامی

۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۶ .: جیرجیرک :.
جاده ها و راه ها، ما را فراخوانید...

اخیرن که مشغول تجربه های انفرادی شده ام سعی می کنم قدم به قدم این اتفاق ها را وسعت دهم و حالا این پستْ... زمان می برد تا آماده ی این یکی شوم. 
پاسخ:
جاده ، اسم ِ منو فریـــــــادمی زنـــــه! :))

تجربه های انفرادی خیلی ارزشمند هستن. ان شاء الله به اونجا هم می رسی، می رسیم.
۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۷ اسپریچو ツ
ایشالا با بچه های گروه با هم می ریم
خوش میگذره
:دی
پاسخ:
سال دیگه دسته جمعی با هم میریم زیـــــــــارت. :))
دختر پرتقالی کتاب خیلی خوبی بود،متنی که نوشته بودی رو خوندم یادم نیمومد از اون کتابه،چقدر ادم ذهنش خالی میشه از پرشده ها همش:(

سفر کردن برام مثه یه رویاس، اما سفرایی که تاحالا داشتم اونطور نبوده که رویاشو دارم...
اما سفرفقط با یه کوله پشتی ، بیخیال هتلای لوکس و سوغاتی خریدن،برایم یه ایده اله که حتما واسش برنامه ریزی میکنم... یه روزی این سفرا رو شروع میکنیم حتما^ـ^
کتابای منصور ضابطیان رو واسه همین دوست دارم... :)
پاسخ:
منم دختر پرتغالی رو دوست داشتم. بیشتر به خاطر اینکه غولی که از نویسنده ش برای خودم ساخته بودم تونستم بشکنم. احتمال می دم از آخرای کتاب باشه چون تیکه های دیگه ای هم ازش نوشته م.

اول تهییه مقدمات(شامل ِ آماده کردن ِ درونی و بیرونی ِ خودمون)  بعد از سفر های کوتاه و کوچک شروع کنیم.
برای همین جلد ِ دوم کتابش رو نخوندم هنوز، میترسم هوایی شم! :))
نیشم تا اینجاام باز شد :-)
آآآره ، کردم :-)
پاسخ:
ان شاء الله بیام بنویسم کی سفر ِ دور دنیا رفته؟ شما بیاید و دوباره بگید من من :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">