زلف آشفته ُ خِوی کرده ُ خندان لب ُ مست*
پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۱۴ ق.ظ
در بعضی از شکستها و نرسیدنها چنان حسّ ِ خوبی نهفته ست که در پیروزی و رسیدنشون نیست. این ناکامیها عین ِ کامیابی هستن. چه بسا باارزش تر و ماندگارتر. اگر جزع فزع نکنم، لجبازی نکنم و از حرص پا به زمین نکوبم؛ میفهمم این شکست شاید هدیه و تجربهای با ارزش برای تمام زندگیم بوده و باید تنها در آغوش میگرفتمش.
دوران سختی میگذره، اشکها پاک میشن، چیزی که میمونه نتیجهی این اشکها ست. چه بسا بعدها به عقب برگردی و با خودت بگی خوب شد که شد. سربالایی بود؛ از نفس افتادم اما نهایتاً با پیروزی این شکست رو پشت سر گذاشتم. خدا رو شکر.
پ.ن. " احترام به شکست ها، اگر نرسیدنها به نفرت تبدیل نشود و از آن رد شویم تبدیل به احترام میشود که حسرتی درش نمیماند. "
بینوایان / ویکتور هوگو
*خِوی کرده: عرق کرده