مادام بواری
اِما بواری :
دختر خدمتکار به خانمش گفت "دختر فلانی هم اینجور مریض شده بود، وقتی ازدواج کرد خوب شد." اِما در جواب گفت" مال من از وقتی ازدواج کردم شروع شد."
اینجا با یک دختر فوقالعاده خیالپرداز طرفیم؛ که مرزی بین خیال و واقعیت زندگی قائل نیست تا جایی که محض رضای ِ خدا هیچ چیز راضی و خشنودش نمیکنه. دست به هر کاری میزنه بعد از مدتی چشم باز میکنه و میبینه در همون خونهی اولی هست که بوده. پس مشخص میشه احتمالاً اشکال از ذهن و فکر او باشه. اِما از اون شخصیتها ست که نشون میده خیال همون قدر که میتونه سازنده باشه، یک وجههی نابودگر هم داره. اگر نتونیم از هم تشخیص بدیمشون.
شارل بواری:
یک آدم میتونه در عین خوب بودن سادهلوح هم باشه. این مرد زنش رو میپرسته و در یک زندگی ِ معمولی احساس خوشبختی و سعادت میکنه. مشکل اینجاست که در واقع این مرد خانومش و نیازهاش رو نمیشناسه تلاشی هم نمیکنه چون نمیدونه فرسنخها فاصلهست بین او و خیالات زنش. فکر میکنه همسرش رو خوشبخت کرده و هرچیزی که لازم باشه در زندگی فراهم کرده. در حالی که همین تفکر به بیشتر متنفر شدن ِ طرف مقابل دامن میزنه!
+ نکتهی جالب: بعد از اولین چاپ کتاب، نویسنده و مسئولین مجلهی مورد نظر به دادگاه فراخوانده میشن! به اتهام "جریحهدار ساختن اخلاق عمومی." با این اظهار که "این کتاب از طریق ایجاد ترس و نفرت از زشتی و پلیدی، خواننده را به پاکی و درستکاری ترغیب میکند" از خود دفاع میکنن و یک ماه بعد تبرعه میشن. همین اتفاق کمک شایانی به بیشتر مشهور شدن این کتاب میکنه.