جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

کتاب‌ها و خاطرات

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ


 پاییز یا زمستان 91 , تهران , حسن آباد
عکس اصلی

 

کتاب ها خاطره ساز هستن، جزئیات و داستان ممکنه در خاطرمون کمرنگ بشن اما خاطراتی که با کتاب‌ها ساختیم همیشه گوشه‌ای از ذهن و دل‌مون باقی می‌مونن.
 

1. تسلی‌ناپذیر / کازوئو ایشی‌گورو
    هرگز رهایم مکن / کازوئو ایشی‌گورو
    کافکا در کرانه / هاروکی موراکامی

آشنایی‌م با آقای ِ ایشی‌گورو برمی‌گرده به دوم دبیرستان. تسلی‌ناپذیر و کافکا در کرانه تقریبا هم زمان سر زبون‌ها افتاده بودن. دوتاشون رو با فاصله‌ی کمی از هم خوندم. اون موقع با کافکا در کرانه بیشتر ارتباط برقرار کردم. جالب اینه که العان از کافکا جز صحنه‌های مبهم چیزی به یاد ندارم درعوض یادم مونده تسلی‌ناپذیر درمورد سه روز از زندگی یک موزیسین ِ مشهور بود! احتمالا به این دلیل که اون موقع تقریبا هیچی ازش متوجه نشدم! بعد از این کتاب هم تا چند سال سراغ ایشی‌گورو نرفتم؛ به اصطلاح باهاش قهر کردم تـــــــــا 4 سال بعد یعنی سال 91 که کتاب هرگز رهایم مکن رو خوندم. من بزرگتر شده بودم یا سبک نوشتن تغییر کرده بود نمی‌دونم. برعکس ِ اولی این کتاب رو با پوست ُ گوشت فهمیدم و گوله گوله بغض صرف‌ش کردم!  برایند نابسامان حالی ِ اون زمان، خوندن این کتاب، دیدن ِ فیلم‌ش و ... درنهایت به پوکوندن ِ وبلاگم برای اولین بار انجامید!

 

2. به وقت بهشت / نرگس جورابچیان

اگر به یک نویسنده عذرخواهی بدهکار باشم ایشون هستن. در کارنامه‌ی کتابی‌م مغرضانه‌ترین نظر رو برای این کتاب نوشتم. چشم‌ها رو بسته بودم و کتابی رو قضاوت می‌کردم که حتی تا آخر نخونده بودمش! بعدها که آتیشم خوابید فهمیدم این واکنش نشأت گرفته از عصبانیت درونی خودم بود. اون موقع فقط می‌خواستم حرص‌م رو روی چیزی خالی کنم و متاسفانه ترکشم به این کتاب خورده بود.. همون موقع ته ِ دلم می‌دونست اگر در شرایط مناسب‌تری این داستان رو خونده بودم احتمالاً بهتر باهاش ارتباط برقرار می‌کردم.

 

3. ناطوردشت / جی.دی.سلینجر

رفتم کتابفروشی کتاب بخرم، کتاب ِ خودم رو جا گذاشتم و برگشتم!! هنوز به نیمه هم نرسیده بود. پسرک با دختری داخل هتل قرار داشت که داستان همون‌جا برای من به پایان رسید! بعد از این ماجرا زورم اومد کتاب رو دوباره بخرم یا نسخه‌ی الکترونیکی‌ش رو بخونم یا حتی از کتابخونه امانت بگیرم.. هیچوقت هم نفهمیدم آخرسر سرنوشت پسر به کجا رسید؟ از کسی هم نپرسیدم .. به این امید که دوباره روزی یه ناطوردشت سر راهم قرار بگیره.

 

4. سال بلوا / عباس معروفی

   حافظ ناشنیده پند / ایرج پزشکزاد

سال بلوا رو عید ِ 91 خوندم. بد موقعی رو برای خوندن این کتاب انتخاب کرده بودم چون حالم اون زمان خوب بود اما این کتاب تـَب داشت! تعطیلات عیدم رو با دنیای ِ تب دار ِ عباس معروفی تباه شده می‌دیدم جوری که دلم میخواست با یه ضربه‌ی سه امتیازی مستقیم کتاب رو شوت کنم داخل کتابخونه! وقتی تمام شد نفس ِ راحتی کشیدم و با خودم قرار گذاشتم از این به بعد برای سال نو کتاب‌ها رو گزیده‌تر انتخاب کنم.
عید ِ سال بعد از این تجربه درس گرفته بودم و به عنوان اولین کتاب حافظ ناشنیده پند رو انتخاب کردم. چه خوش انتخابی بود، شور و طرب این کتاب تعطیلات رو شیرین‌تر کرده بود. اونجا بود که تصمیم گرفتم اگه روزی فرزند ِ پسری داشتم اسمش رو بذارم "شمس‌الدین محمدحافظ".

و

.

.

.

چقدر خوبه موجودی به نام ِ کتاب رو در زندگی‌هامون وارد کنیم و علاوه بر اینکه ذهن‌ و تخیل‌مون رو بهمراه‌شون حرکت می‌دیم باهاشون خاطره بسازیم. خاطراتی که سال‌ها بعد مرور کردن‌شون لبخند به لب‌هامون بیاره و بگیم: عجب ماجراهایی داشتیم؛ چه سفر‌هایی رفتیم و برگشتیم!

 

اطلاعیه: دوستان کتابخوان، دعوتید به شرکت در "کتاب‌ها و خاطرات"
تبصره: فیلمبازها می‌تونن با عنوان "
فیلم‌ها و خاطرات"  شرکت کنن.

 

+ کتاب ها و خاطرات. بخوانید.

روزَنه / مه شید

دو کلمه حرف حساب / آقاگل

 

 

۹۴/۱۱/۲۲
ZaR

نظرات  (۱۵)

۱۲ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۵۰ ماهی سیاه کوچولو
من الان میخواستم واسه این پست کامنت بزارم اشتباهی واسه اون پست پایینی گذاشتم :/
معذرت میخوام
پاسخ:
اشکال نداره :))
نمیدونم میشه منتقل ش کرد یا نه.
چقدر پست جالبو جدیدو خوبی بود زهرا:)
پاسخ:
سلام.
چه خوب که مورد قبول واقع شد ^ ^
۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۲۲ رها مشق سکوت
از عباس معروفی چندتاکتاب خوندم و زیاد نوشته هاش به دلم ننشست، چون احساس میکردم تقلیدیه از کتابای دیگه، مثلا همین سال بلوا، خیلی خیلی به عشق سالهای وبا از مارکز شباهت داره. ولی پارسال کتاب "سمفونی مردگان" رو خوندم، و منو خیلی خیلی تحت تاثیر قرار داد، شاید به خاطر شباهتی که به یه سری اتفاقای زندگیم داشت بود، باعث شده بود اینقدر بهش احساس نزدیکی کنم
و با شخصیت اصلیش درد بکشم
این لینک اون پسته
http://mashghesokoot.blog.ir/post/41
پاسخ:

با خوندن پست تون ترغیب شدم بخونم ش که :/ :))
۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۰۹ بادبادک قرمز
از اونجا که خیلی ذوق دارم تو این چالشت شرکت کنم فعلا هیچی نمیگم تا پستشو بذارم عزیزم:-)
ولی خیلی جالب نوشتی دوس داشتم(*^__^*) 
پاسخ:
سـلام بادبادک جان.
چقدر خوب. منتظرم ^ ^
۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۷:۵۶ الهه سالاری
چ حاطرات خوبی با کتاب داشتی 
اونی ک جا گذاشتی محشر بود!
پاسخ:
اونموقع اینقدر حرص خوردم. :))
الوعده وفا:

http://aghagol.blog.ir/1394/11/24/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA
پاسخ:
چقـدر خــوب ^ ^
۲۳ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۶ فاطیما کیان
دیشب نظر یکی از کاربرای گودریدز رو درباره ی عباس معروفی میخوندم که گفته بود وقتی درد داری وقتی حالت بده فقط عباس معروفی رو بخون که پیدا کنی دردت چیه و یا بفهمی درد بدتریم وجود داره
من که سعادتش رو نداشتم این کتابش رو بخونم ولی احتمالا جر آخرین های لیست منه چون بیشتر به انرژی مثبت نیاز دارم تا این حس
مرسی عزیزم , اون کتاب های Kazuo Ishiguro رو به لیستم اضافه کردم تا بخونمشون , هرگز رهایم مکن رو خیلی تعریفش رو شنیدم و دوست دارم زودی بخونمش :)
پاسخ:
درباره عباس معروفی موافقم.
خواهش میـشه. هرگز رهایم مکن فضای شادی نداره و کمی ناراحت کننده ست.
دارم فکر می کنم چه کتاب هایی فضای شاد و انرژی مثبت دارند؟ یکی ش همین "حافظ ناشنیده پند"
به نتیجه رسیدم بهتون می گم ^ ^


پ.ن. سایت گودریدز :| چند بار خواستم عضو بشم اما عوامل بازدارنده ای مانئم شده. هی می رم و گشت میزنم داخلش که بتونم ارتباط برقرار کنم..


بخوام بنویسم میشه یک مثنوی که :)
هر کتاب خاطره ای دارد...
پاسخ:
سلام.
بله.. پشت هر کتاب خاطره ای خوابیده.. یادآوری شون علاوه بر لبخند ِ مورد نظر خیلی چیزها رو میتونه بهمون یادآوری کنه.
۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۶:۰۴ اسپریچو ツ
برم فکر کنم بیینم چی یادم میاد
من عین تراکتور  فقط میخونم:دی
پاسخ:
برووو :))
عین تراکتور خوندن قابل تحسینه.
فردا مینویسم پس :))
امروز هم پستم در مورد سینما بود ولی خاطره نبود.
:)
پاسخ:
منتظریم از خاطرات تون استفاده کنیم آقا گل ^ ^
بـه، پست های سینمایی رو دوست دارم برم ببینم چه خبره!
من احتمالا هم کتاب رو شرکت کنم هم فیلم رو
ولی حتما ناطور دشت رو بخون تا آخر، حتما حتما، برو از کتابخونه بگیر!
پاسخ:
مشتاقانه منتظرم.
دوستم گفته کتاب ش رو داره و بهم میده که بخونم! فکر کنم دیگه وقتشه.. :))

من باید برا فیلم بنویسم فکر کنم:)))
چون کتاب فقط رمان خوندم
پاسخ:
بروووو مادرم ببینم چه می کنی :))
الان یعنی یک پست بنویسم با این عنوان؟
یا اینکه همینجا خاطراتم رو بنویسم؟
.
ازکتابهایی که گفتی فقط سال بلوا رو خوندم. (آیکون آقاگل بیسواد.)
کتاب بدی نبود.
سمفونی مردگان رو هم خوندم.
البته خب کتاب های عباس معروفی برای عید اصلا سفارش نمی شه :دی
پاسخ:
در نظرم پست جداگانه بود، اما در کامنت ها هم بازه اگر کسی خواست اینجا بده.

عباس معروفی رو باید تو فاز خودش باشی که بخونی بچسبه.
سمفونی مردگان رو نخوندم، برای وقتی که حسش بیاد.
فریدون سه پسر داشت رو ازشون خوندم. کمی سیاسی ِ ..

Insidemonster.blog.ir
پیرو ناتوردشت:دی
پاسخ:
پس پسرک کماکان به زندگی ش ادامه داده :D
۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۰۴ خانوم فیروزه ای ※※
متشکر از معرفی کتاب :)
پاسخ:
برید کتاب بخونید نگید چیست کتــاب :)) .. و خاطره بسازید. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">