جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

عشق، آن است که تو را خدای عزّ و جلّ از تو بمیراند و به خود زنده کند.

جنگجوی ِعاشق

You won’t lie
You will shine bright
I see the light of the ending

You’ll be fine
Like a rising star
? Can you also see that starlight


بایگانی

اتاق ورونیکا

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۴۳ ق.ظ

یک نکته موتورم رو داغ کرد برای رفتن و دیدن این تئاتر. وقتی‌ که در بلاگ خیابان وانیلا خوندم؛ در قسمتی از این نمایش قراره بهناز جعفری با کله‌ی کچل روی صحنه بازی کنه. این شد که عصر  ِ پنج‌شنبه راهی ِ عمارت مسعودیه شدم... نیم‌ساعت اول صرف این شد که بتونم هضم کنم بازیگرها حضور ِ فیزیکی دارند و در چند متری من هستند! (خب تا به حال تئاتر به معنای واقعی نرفته بودم.) کم کم نفس ِ حبس شده‌م رو بیرون دادم و تمام حواسم رو به داستان. وقتی از سالن بیرون اومدم احساس مجذوب شدگی می‌کردم! تصاویر ِ داستان و سر نخ‌ها در ذهنم رژه می‌رفتند و به ورونیکای ِ واقعی با کت و دامن ِ جگری و کله‌ی طاس فکر می‌کردم... به پیرزن و پیرمردی که درست انگار یک راست از داستان‌های قدیمی سر بر آورده بودند! و... عجب داستانی!...

+ [کلیک]

+ یادداشت صابر ابر در روزنامه شرق به بهانه تئاتر اتاق ورونیکا

 

پ.ن.1 زن‌هایی که رحم یا سینه‌شون رو برمی‌دارند کُرک ُ پرشون می‌ریزه و این رو می‌شه حتی از چهره‌شون تشخیص داد. اما زن‌هایی که کچل می‌کنند سرکش می شن! یک نمونه‌ش همین تئاتر که یاغی‌گری ِ دختر داستان کلّ ِ خانواده و حتی بیشتر از اون رو تحت الشعاع قرار می‌ده یا در فیلم ِ Mad max fury road که عامل ِ حرکت انقلابی یک خانوم کچل هست!... در نتیجه با زن‌های کچل دَر نیوفتید!
 

پ.ن.2 تنهایی تئاتر رفتن به مراتب سخت‌تر از تنهایی سینما رفتن هست. اما نمی‌تونه دلیل بر نرفتن باشه که من 4 سال صبر کردم یک پایه برای با هم رفتن پیدا بشه! بلاخره خودم دست به کار شدم! و چقدر خوشحالم که اولین تجربه‌ی تئاتر رفتنم با این نمایش شروع شد.
 

۹۴/۱۰/۲۰
ZaR

نظرات  (۹)

اتاق ورونیکا جالب بود تا لحظه ء آخر آدم رو غافلگیر میکرد یه نکته های ریزی هم داشت که معلوم بود روی کار دقت شده مثلا " گریم بور و کم رنگ و روی اون پسر که دلیلش ضعف ژنتیکش بود چون حاصل پیوند با این نسبت معمولا " این شمایل رو پیدا میکنه.
پاسخ:
سلام.
وای به چه نکته ی ریزی اشاره کردید! اصلا توجه نکرده بودم! مرسی.
۲۴ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۱ نرگس جوان
اره اورین کار خوبی کردی:)
دلم خوااااست^_-
پاسخ:
سلام ^ ^

چسبید! :))
هعی... هرجا میریم از این تیاتر نوشتن:/ دهه خب آدم دلش می خواد آفرین بر شجاعتت که تنها رفتی... من هیچ وقت حاضر نیستم تنها برم تآتر و کنسرت یه حس غریب خاصی بهم دست میده!
پاسخ:
تابوی ِ تنها همه جا رفتم برای من شکسته.
اره، در حین ِ اون حس ِ غریب می تونی کم کم بیشتر از قبل روی خودت حساب کنی.
۲۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۵ خارج ازچارچوب
یه خطر لوث شدن داستان بزنید اول متن که اونایی که بلیط رزرو کردن برای فردا پس فردا از خوندن و فهمیدن داستان سرخورده نشن! :/
پاسخ:
واقعاً؟ :| ناراحت شدم :|

پ.ن. ولی حالا زیاد هم لو ندادمـا، باور کن :D :|
به به :)
پاسخ:
 ^ ^
۲۱ دی ۹۴ ، ۱۱:۵۶ الهه سالاری
کاش منم میتونستم بیام
حیف تا تهران خیلی راهه!
پاسخ:
یه روزی.. چرا که نه؟
۲۱ دی ۹۴ ، ۰۱:۱۰ بادبادک قرمز
وای خوشبحالت منم دلم خواست این نمایشو بینم:( اگه تهران بودم حتما باهات میومدم:) ولی بد نیس بعد امتحانا یه سری بزنم ببینم اینجا چی اجرا میکنند:) چقد خوبه هروقت میام اینجا کلی ازت حسای خوب میگیرم:)
پاسخ:
برید حتما.
چقدر خــوب، خوشحالم ^ ^
۲۱ دی ۹۴ ، ۰۰:۴۸ آناهــیــ ـــتا
منم تنهایی رفتم اتفافا.
اگر می دونستم می گفتم باهم بریم ^_^
پاسخ:
چـه جالب! (حالا من احساس تنهایی نمی کنم :P)
ان شاء الله دفعه های بعد ^ ^
۲۰ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۳ کودک فهیم
یه لیست بلند از تیاتر های در حال اجرا دارم که تا اول بهمن قراره یکیشونو برم.
فیلینگ ذوق مرگ :))
پاسخ:
برو برو؛ اتفاقا تخفیف دانشجویی هم دارن فک کنم.
فیلینگ تشویق کننده! :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">