دستآوردهای ِ بزرگنشآن*
سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ق.ظ
1. وارد دی ماه که شدیم داشتم حساب میکردم تولدم چند شنبه میشه.. حسی اومد به سراغم از اونهایی که وقت ِ از دست دادن ِ چیزی بر آدم مستولی میشه! تنها 14 روز به پایان ِ 22 سالگی باقی مونده! سالی که «سال ِ سازندگی» نامیده بودمش، که برجای ِ چیزهایی که سال ِ قبلش تخریب کرده بودم، پِی ریزی کنم چیزهایی که میخوام در زندگی بسازم رو!
چه کار میکردم با این دوهفتهی باقی مونده؟ چه طور بدرقهش کنم که داره میره به تاریخ بپیونده و من تا آخر ِ عمر هیچوقت دیگه 22 ساله نخواهم شد؟ مسلماً نمیتونستم شقّ القمر کنم. تنها کاری که از دستم بر اومد مانور دادن روی برنامهی مُدون روزانهای بود که یکی از اهداف ِ امسال محسوب میشد. در این دو هفته سعی کردم حتی شده یکم بیشتر از قبل از لحظهها استفاده کنم و در نتیجه روزهای ِ مفیدتری بسازم. [مفید از نظر ِ خودم!] و در نهایت شد این. حُسن ِ ختام ِ 22 سالگی.
2. به یاد دارید که درگیر ِ یادگرفتن ِ زبان هندی به صورت خود جوش بودم؟ تصمیم گرفتم از خودم امتحانکی بگیرم ببینم بعد از یک سال چند مرده حلاج شدهم بلاخره؟ و خودم رو مجبور(!) به دیدن ِ فیلم ِ تازه اکران شدهای کردم که هنوز زیرنویس ِ حتی انگلیسیش هم منتشر نشده بود. با کمال تعجب دیدم نه تنها کل فیلم رو متوجه شدم بلکه 49.9% [نمیدونم به نیمه رسید یا نه :D] از دیالوگها رو هم میتونم بفهمم!
به حدی خوشحال بودم که اگر می گفتن العان بین هند و پاریس رفتن یکی رو انتخاب کن عجالتا هند رو انتخاب میکردم! :)) خلاصه فهمیدم که یک سال گِل لقد نمی کردم و سر ُ کله زدن با آهنگها، دیالوگها و ترجمهها ثمرهی خوبی داشته.
پ.ن.
Eِk kahani khatam tho doja qissa shuru hua
داستانی به اتمام میرسه و داستان ِ دیگهای شروع میشه.
پیش به سوی ِ 23 سالگی.
پیش به سوی ِ 23 سالگی.
۹۴/۱۰/۱۵
وای چه جالب راستشو بخوای فکر میکردم سنت بیشتره :) خانومی هستی واسه خودت:)