*I give you blessing, happiness is up to you
حالت ِ غم به دو مرحله تقسیم میشه:
1. وقتی که لازمه آدم غمگین باشه و
دورهای رو بگذرونه، در واقع در این مدت آماده بشه برای مراحل بعدی.
میتونیم اسمش رو بذاریم دورهی "غم لازم" .
2. وقتی ِ که دورهی اول به اتمام می رسه و فرد از نظر ِ روانی و
حتی فیزیولوژیکی آمادگی گذر از شرایط ِ قبلی
رو داره، در واقع وارد ِ مرحلهی جدیدی شده اما ممکنه خودش ندونه، اسم این
مرحله رو هم رو میشه گذاشت "غم بَس" [مشخصه اسمها رو از خودم در آوردم؟!
:D ]
بعضی وقتها تنبلی و عادت کردن به شرایط ِ مرحلهی قبلی اجازهی
بلند شدن رو به فرد نمیده. اینجا باید محرکهای درونی و بیرونی وارد عمل
بشند چون اگر فرد دست به کار نشه؛ یا علی نگه و به راه نیوفته چیزی رو از
دست می ده. پس 95درصد به خود فرد برمیگره که میشه محرک ِ درونی و 5درصد ِ
باقیمانده فرد نیاز به محرکهای بیرونی داره.
* تبصره: دردهایی که جا پای ِ ماندگار در وجود ِ آدم به جا
میذارند هم در این دو دسته قرار میگیرند اما روش برخورد باهاشون قاعدهی
خاصتری داره و زمان بیشتری رو باید صرف کرد. اول اینکه فرد تلاش کنه بتونه
با این جای ِ پاها که معمولاً دردناک هستند و هرچند گاهی با اتفاق تازهای
سر باز می کنند کنار بیاد(!) بعد با گذر زمان زخمها التیام ببینند. به
تددریج با تلاش و بوجود آوردن ِ خاطرات ِ خوب میزان تاثیرگذاری ِ زخمها رو
کم و کمتر بشه و در مرحلهی غایی بتونه از اینها برای رشد ِ وجودی و در
راه رسیدن به اهدافش استفاده کنه!
پ.ن. خودم هم نمیدونم چرا اینقدر وقت میذارم و به این موضوعات فکر میکنم! واسه خودم دستهبندی و نامگذاری میکنم و به نتیجه میرسم!! نکته اینجاست که این حرفها رو مینویسم که اول از همه خودم بشنوم. چون بسیار در شنیدن ِ نصیحت لجباز و چموش مآبانه عمل میکنم مگر اینکه چند ُ چون و ابعاد ِ ماجرا برام روشن بشه. برای همین "والد درونم" اینقدر سعی در شکافتن و تحلیل مسائل داره تا بتونه من ِ چموش رو متقاعد کنه و خودم به راه بیام. الحق که کارش رو خوب انجام داده و بسیار در این راه زحمت کشیده. از همین جا ازش مراتب ِ تشکر رو به عمل میارم.[:D]
چند روز ِ گند رو پشت سر گذاشتم. خدا رو شکر به خیر گذشت.
* عنوان نوشت:
پوشه ای ساختهم به اسم ِ " نوشیدنیهای انرژیزا"
ویدئو، آهنگ، فیلم، نوشته و...
یک مجموعه از اقلامی که روی ِ
احوالاتم اثر مستقیمی دارند. مثل اسمشون انرژیزا هستند و کمک میکنند
پتانسیلهای وجودی از بـِلاقوه به بالفعل تبدیل بشند. مخصوصاً زمان ِ
خستگیها و بیحوصلهگیها به کار میان و مصمم بودن رو تزریق میکنند جوری
که دستها مشت میشند و قدم ِ بعدی محکمتر برداشته میشه. اینکه چیزهایی رو
پیدا کنیم که سنسورهای وجودیمون بهش واکنش بدن خیلی خوبه. چون در مواقع
لزوم میشه زیرکانه ازشون استفاده کرد، حتی برعلیه خودمون!
[نفسمون] گاهی وقتها لازمه دست بذاریم
روی نقطهی حساس ِ وجودمون مگه نه؟
+ ناگفته نماند که اینجا نوشتن هم جزء این دسته قرار میگیره.
مثل ِ یکی از آهنگهای ِ این فیلم که در 98% مواقع در هر موقعیتی روی من تاثیر داره.
وقتی که میگه
Satkali re satkali , Baَdle jo kismat ye taare
دارم دیونه می شم چون ستارهی بختم عوض شده
مو به تنم سیخ میشه چون من هم اعتقاد دارم که ممکنه ستارهی بخت ِ آدم تغییر کنه و مثلاً از بازنده بودن به برنده بودن تغییر موضع بده.
وقتی که میگه
Aَpni mَarzi ki hum khuda
ما ناخدای ِ کشتی ِ سرنوشتمون هستیم.
پتانسل این رو پیدا میکنم که موشک ِ وجودیم رو به فضا بفرستم!!
+ این فیلم شاید متوسط رو به بالا هم نباشه و به کسی پیشنهادش نکنم اما
برای خودم بسیار باارزش ِ چون هر چقدر هم نامتعارف یا به اصطلاح هندی
مآبانه میخواد بگه دنیا همیشه به افراد بازنده یک شانس ِ دوباره برای
برگشت میده فقط باید صبر پیشه کرد و تا رسیدن ِ فرصت مناسب خود رو به فنا
نداد! چه بسا شیرینی ِ موفقیتی که بعد از شکست بوجود میاد چندین برابر ِ .