به هر حال من جوانیم رو به پات میریزم؛ لازم نیست زیباییم رو بدزدی!! :))*
یکی از علل ِ هایپرتیروئیدی رو باید میذاشتن خود ِ امتحان ِ کورس ِ غدد!! :)) از اون کورسهای دوست داشتنی که در عین حال آدم رو به غلط کردن میاندازه و من العان در دو حال ِ کاملاً متضاد هستم! کمتر از یکسوم هنوز مونــــــــــده و نوشتن سهچهارم خلاصهها! استرس دارممممممم!! :))
* عنوان نوشت: کف دستم رو که دید سوتی زد و گفت اوووووووو تو تا کجا میخوای درس بخونی؟! در واقع من از خیلی قبلش میدونستم که این یادگیری یعنی تـــــــــــــــــا بینهایت.
برای همین اینقدر شبهای امتحان رو دوست دارم. با خودم میخونم" شبهای امتحان کم ندارد از تخت پادشاهی اگر ..." :)) اگر؟ بدونی که با درست برداشتن ِ فقط یک قدم ِ کوچیک، یک قدم به سمت ِ آرزوهات نزدیکتر میشی. [ یعنی وقتی از پس ِ کوچیکهاش بر بیای قاعدتاً میتونی از پس ِ بزرگترهاش هم بر بیای.]
95% از شبهای امتحان برنامه همین منوال ِ به جز اون 5%یی که میدونم با یک شب؛ کار درست نمیشه و فرداش گند رو میزنم!! :)) که البته امیدوارم امتحان فردا جزء خوبهاش رقم بخوره ان شاء الله.

دلیلی وجود داره، که من اینطور از زندگیم لذت میبرم
توی هوا چی وجود داره که اینطور من رو سرمست میکنه؟
نپرس چه اتفاقی برام افتاده،
نپرس چی گیرم میاد،
چون این عشق گوشهای از بهشت رو بهم میده.