سفری که در آن آدمی دچار ِ «کشف ِ خویشتن» میشود.
سلامی دوباره. ما به پیادهروی ِ اربعین رفتیم و برگشتیم. با کولهای از دیدهها و شنیدهها و شناختههای جدید. کم پیش میاد جایی برم و با خودم کتاب نبرم. این سفر یکی از اون موارد بود که خوشبختانه باعث شد کاملاَ وقت داشته باشم برای فکر کردن. در طول سفر و پیادهروی علاوه بر خوردن؛ وقت بسیار بود برای دیدن و تجزیه و تحلیل کردن .. فکر کردن به زندگی ِ شخصی .. تصمیمهای درست و غلط، حتی هدف گذاری برای آینده مخصوصاً برای روزمرگیهایی که دور شدن ازشون به آدم حس دلتنگی میده! علاوه بر این وقت بسیار بود برای یادکردن، از تمام آدمهای زندگی، خوب یا بد؛ حقیقی یا مجازی و دعا و طلب ِ خیر کردن براشون.
این سفر پر بود از ناشناختهها.. فضای ِ جدید و آدمهایی که دیدن ِ کارهاشون قابلیت شگفتزده کردن تو رو داره چون همچین انتظاری نداشتی. تعدادی نقش ِ میزبانی دارند و تعداد زیادی نقش ِ میهمانی. خیل ِ عظیمی از آدمهایی که تنها یک خصوصیت ِ مشترک دارند؛ قریب به اتفاقشون مسلمان هستند. اینها به خاطر امامشون پا در این راه گذاشتهاند و اونها به خاطر امامشون از اینها پذیرایی میکنند. الحق که این کار رو به بهترین نحو و تا آخرین توان انجام میدادند. در خونهها رو باز میکنند و جان و مالشون رو در طبق ِ اخلاص میذارند. از جان مرغ تا کم مونده جان ِ آدمیزاد رو پیشکش میکنند. افرادی که 95%شون آدمهای عادی با زندگیهای معمولی هستند. شاید این میتونه اصل ِ مسلمان بودن باشه و بقیه فرع. با خودت فکر کنی مخالفان، سودجوها و افرادی که نگاه خوشایندی به مردم مسلمان ندارند باید این جمعیت و صفا و صمیمیت رو ببیند تا علاوه بر صفت تروریست بودن مسلمانان رو لایق ِ صفات دیگهای مثل بخشنده، کریم و مهربان بودن هم بدونند. اونهایی که مسلمانان رو با قمه زدن میشناسند (مبنی بر درست بودنش نباشه) بیان و این موج ِ عظیم ِ همدلی و مهربانی رو ببیند.
البته این سفر و پیادهروی ِ 80 کیلومتری به اسم امام حسین و به کام ِ خود ِ مسافران هست. به قول دوستی اگر درست نگاه کنی پیادهروی اربعین میتونه برای خودش دانشگاهی از یادگیریها باشه. دِگرشناسی منفعت ِ ثانویه است و در واقع منفعت ِ اصلی میتونه خودشناسی باشه که عاید ِ این افراد میشه. ببینند چه طور در برابر ناملایمات، خستگیهای جسمی و روحی، حتی در مواجهه با رفتارهای گوناگون از جمله همسفران لایه هایی پنهان از شخصیتشون بروز پیدا میکنه و جالب اینجاست که دست یافتههای روز اول با روز دوم و سوم حتی فرق میکنه. آدم از نوع ِ تحمل ِ پیشآمدهای سفر چیزهای جالبی کشف میکنه.
+ بخونید، گزارش تصویری یک سفر.
پ.ن.1 ممکنه سوالهای بسیاری در زندگی پیش بیاد، یکی از راههای رسیدن به جواب سفر کردن ِ . بیخود نیست که میگن بسیار سفر باید تا پخته شود خامی. منصور ضابطیان توی کتاب مارک و پولو ش مقدمهی زیبا و بجایی در مورد سفر نوشته که میگه سفر کردن «من ِ وجودی» رو بزرگ میکنه. من با زبان ِ خودم اینطور معنیش میکنم که با سفر کردن میفهمی در این دنیا تنها نیستی. تو هستی؛ دیگران هم هستند. در واقع میتونی زاویهی دیدت رو از نوک ِ بینی به فاصلههای بسیار دورتری پرتاب کنی.
پ.ن.2 گفته بودم میخوام با ماشین ِ بزرگ و دوچرخهام دور دنیا رو بچرخم. خب این هم گوشهای زیبا و ارزشمند از دنیا. البته بعد از این سفر فهمیدم راه درازی رو تا آمادگی باید طی کنم.