سالی یک جمله! (جبر یا اختیار)
"ما انسانهای مجبورمختار؛ یا مختارمجبور؟"بیشتر از دوسال میشه که این جمله ذهنم رو درگیر کرده، میره میاد میبینه هنوز جوابی ندارم دوباره میره پاییز ِ سال ِ بعد برمیگرده! :)) جرقهای زده میشه، از زیر خاکستر برمیخیزه خودش رو با شرایط ِ پیشآمده قیاس میکنه میبینه هنوز به جایی نرسیدم و دوباره.. عمق ِ درگیری ِ ذهنی با یک جمله! سال ِ گذشته پس از تفکرهای بسیار یکدفعه به نتیجهی جدیدی رسیدم؛ در قالب ِ تنها یک جمله "داشتن ِ اختیار هم نوعی جبر محسوب میشه."
حالا امــــــــــــــــروز بعد از یک سال جملهای به این مجموعه اضافه شد "امرٌ بینُ الاَمرین" یعنی امری میان دو امر است. نه جبر ِ مطلق و نه اختیار ِ مطلق. چیزی مابین ِ این دو. [هنوز نمی دونم می شه گفت یک چیز ِ نسبی ِ یا نه.] مثلاً، وقتی شما یک پاتون رو بالا می گیرید این از اختیار شماست اما اگر بگن اون یکی پا رو هم بالا بگیر نمی تونی و این جبر ِ. یا مثلاً ما نمیتونیم انتخاب کنیم در چه شهر/کشوری به دنیا بیایم، این جبر ِ ماست امّـا اینکه چهطور از این فرصت استفاده کنیم؛ اختیار ِ ماست. حالا که اینجا هستیم چهطور استفاده کنیم این مهمه.
پ.ن. ...و میدونید نکتهی راه گشای ِ کار ِ ما آدمها کجاست؟ اینکه دست ازلجکردن برداریم، جبرمون رو بپذریریم و از اختیارمون نهایت ِ استفاده رو ببریم.