1.
Jina sita saath haِin
این جمله یعنی "ساده زندگی کن" با شنیدنش جَری میشم. دلیل خاصی هم نداره.
2.
!I shall keep you there, near my faith and belief
چند وقتیه روند زندگیم این شکلی شده: شبها رو با دستهای مشت کرده و نفس ِ عمیق کشیدن میگذرونم و مدام با خودم تکرار میکنم که میتونم از پسش بر بیام. امّا روزها، به وقت ِ عمل کردن به قولهای شبانه...ظهر کم نیارم عصر کم میارم. یکدفعه چشم باز میکنم و میبینم تمام زحمات شبانهام دود شده و ردی ازش باقی نمونده. بعد بصورت خودکار دست به کار میشم، از زمین و زمان گلهمند میشم، آه حسرت میکشم، خشمم رو میبلعم و با بغضی که هر آن منتظر ترکیدنه به خونه برمیگردم. پروسهی ریکاوری که هر شب مُلزم به انجامش هستم بیشتر از اون چیزی که فکر کنی وقت و انرژی میبره. مسخره اینجاست که همیشه هم موفق میشم قضیه رو جمع کنم. این بچهی خشمگین رو آروم کنم جوریکه صبح بتونه با لبخند از خونه بیرون بزنه امّا شب؛ به هنگام ِ بازگشت...دوباره با کمر ِ خمیده از زور ِ بار ِ نامرئی روی دوشش مواجه میشم...و این پروسه کماکان ادامه داره.
در حال حاضر تنها فعلی که ازم بر میاد؛ با دستهای مشت شده خط و نشون کشیدن و لبخند زدنه! با خودم میغرّم «یک روز چنان انتقامی از این روزگار بگیرم که تمام کائنات، تمام مخلوقات ِ هستی، حتی خود خدا انگشت به دهن و با حیرت به تماشا بیاستن. فقط بشین و ببین.» این تهدیدی از روی عصبانیت نیست یه قول ِ انتقامه از کسی که دستها، پاها، بالها و کلّهم ِ وجودش بسته ست!
پ.ن. امروز شخصی یه آرزوی معرکه در حقم کرد. همون برآورده شه حـلّه! کلّ زندگی ِ دنیایی و غیر دنیاییم رو میتونه پیش ببره. (فراتر از اونچه که انتظارش رو دارم!)
* عنوان نوشت